
عکس. عمر چتریوالا
من برای ساخت بمب نیازی به اورانیوم ندارم، فقط از پاکستان می خرم. – محمد بن سلمان، از کتابجنگ توسط باب وودوارد
تحکیم همکاری نظامی عربستان سعودی و پاکستان یکی از تغییرات عمده در پویایی منطقه است – نوعی زلزله. با وجود اینکه روابط نزدیک بین دو کشور بیش از پنج دهه قدمت دارد، پیمان دفاعی بین آنها نشانگر تغییری عظیم در پارادایم دفاعی منطقه ای است.
در ظاهر، معامله همیشه ساده بوده است: حمایت مالی در ازای قدرت نظامی. از دهه 1950، عربستان سعودی (KSA) راه نجات اقتصادی پاکستان را تامین کرده است. این کمک ها در ابتدا کوچک و نمادین، به تدریج به حمایت عمده تبدیل شد و عربستان سعودی نفت را با قیمت های پایین تر ارسال کرد، سپرده های بزرگی در بانک ملی پاکستان ایجاد کرد و حتی در سال 2018 آن را نجات داد.
همه اینها در ازای حمایت پاکستان بود. از دهه 1960، هزاران سرباز پاکستانی در عربستان سعودی مستقر شده اند تا به ساخت و آموزش نیروهای این کشور کمک کنند، در ابتدا برای محافظت از خانواده سلطنتی. این ترتیب به ویژه در سال 1979، پس از انقلاب ایران، که ترس عربستان سعودی از نفوذ شیعیان بر منطقه را تشدید کرد، مفید واقع شد. پتانسیل تران برای صادرات ایدئولوژیک بلافاصله پادشاهی و حکومت دینی تازه تاسیس را در یک رقابت ژئوپلیتیکی با مجموع صفر قرار داد. در پاسخ، عربستان سعودی به دنبال وزنه تعادل سنی قوی بود و آن را در نیروهای مسلح قوی، منضبط و با تجربه پاکستان در منطقه یافت. اما مهمترین آزمون برای اتحاد هنوز در راه بود.
در طول جنگ خلیج فارس در سال 1990، با تهاجم صدام حسین به کویت، خانواده سلطنتی سعودی خود را در کنار نیروهای عراقی دیدند که درست در آن سوی مرز شمالی آن نشسته بودند، از ترس اینکه ممکن است صدام بعداً به پادشاهی حمله کند. در پاسخ، 11000 سرباز پاکستانی به عربستان سعودی مستقر شدند که عملاً هرگونه احتمالی برای تهاجم عراق را دفع کردند – و نشانه ای مهم از وفاداری به عربستان سعودی بود.
از آن زمان تاکنون، همکاری های دو کشور تشدید شده است. حتی در مواقعی که رهبری آنها چشم به هم نمیدیدند (مانند جنگ یمن)، ائتلاف آنها در برابر هر چالشی که آشفتگی منطقهای ایجاد کرده بود، مقاومت میکرد.
ثبات این رابطه نتیجه ماهیت صرفا مکمل هر دو طرف نیست، بلکه نتیجه ارزش های مشترک آنهاست. جامعه پاکستان عمیقاً مذهبی است و تقریباً 90 درصد جمعیت آن سنی هستند. در قانون اساسی آن آمده است که همه قوانین باید مطابق با اصول اسلام باشد که در قرآن و سنت مقرر شده است. با اجازه به سعودیها برای تأمین مالی مساجد در پاکستان، رهبری آن از قدرت نرم عربستان سعودی و گسترش ایدئولوژیک در داخل کشور استقبال میکند.
به تدریج، همکاری تاریخی فراتر از ترتیبات امنیتی ساده تراکنشی آغاز شد. این کشور به یک حفاظ راهبردی تبدیل شد: عربستان سعودی به طور ضمنی بازدارندگی گسترده ای در برابر رقبای منطقه ای به دست آورد، در حالی که پاکستان ثبات اقتصادی و عرضه نفت را تضمین کرد و نوسانات سیاست داخلی خود و رقابت همیشگی خود با هند را خنثی کرد.
قرارداد بین ریاض و اسلام آباد ماه ها در آستانه امضای قرارداد بود. پس از حمله اسرائیل به دوحه، ایده حمایت آمریکا از متحدان شورای همکاری خلیج فارس از دید رهبران خلیج فارس ناپدید شد. این خلاء قدرت باید پر شود. و به سرعت.
تغییر پارادایم: SMDA
و بدین ترتیب، در 17 سپتامبر 2025، توافقنامه دفاع متقابل استراتژیک (SMDA) بین پادشاهی عربستان سعودی و جمهوری اسلامی پاکستان امضا شد. اگرچه متن رسمی این پیمان منتشر نشده است، اما مقامات هر دو ایالت تأیید می کنند که SMDA تصریح می کند که “هر گونه تجاوز به هر یک از کشورها باید تجاوز به هر دو تلقی شود”. توافق به احتمال زیاد شامل موارد زیر است:
1. بازدارندگی و آموزش مشترک: تمرینات مشترک گسترده و هماهنگی عملیاتی در زمان واقعی برای اطمینان از اینکه هر دو نیرو می توانند حرکت کنند و در صورت لزوم بجنگند.
2. همکاری صنعتی دفاعی: سرمایه گذاری عربستان در صنایع دفاعی پاکستان، به ویژه در مهمات، هواپیماهای بدون سرنشین و سیستم های زرهی، برای پیشبرد هدف چشم انداز 2030 ریاض برای بومی سازی نیمی از تولیدات دفاعی این کشور.
3. آمیختگی اطلاعاتی: سلول های به اشتراک گذاری اطلاعات یکپارچه متمرکز بر ضد تروریسم، دفاع موشکی و تهدیدات ترکیبی.
4. لحن هسته ای: اگرچه هیچ یک از طرفین آن را به طور علنی تایید نکرده است، مقامات سعودی خاطرنشان کردند که این توافق “تمام ابزارهای نظامی را در بر می گیرد” که به معنای گسترش دامنه همکاری به زرادخانه هسته ای پاکستان است.
در صورت تایید، چنین بندی اساساً توازن قوا در منطقه را بازتعریف خواهد کرد. حتی به شکل غیرمستقیم به عربستان سعودی امکان دسترسی به وزنه تعادل هسته ای در برابر هر تهدیدی در منطقه را می دهد.
توزیع نیروی جدید: واکنش ها
پیامدهای بلندمدت SMDA بسیار فراتر از امنیت دوجانبه است و معادله قدرت را از جنوب آسیا تا دریای مدیترانه متعادل می کند.
1. ایران و اسرائیل
برای عربستان سعودی، این پیمان لایه جدیدی از بازدارندگی را علیه ایران و اسرائیل فراهم می کند. SMDA علیه تهران و نیروهای نیابتی آن (مانند حوثیها)، هزینه تشدید تنش را افزایش میدهد، زیرا هر گونه تجاوز قابل توجهی به خاک عربستان اکنون خطر یک قدرت منطقهای مجهز به سلاح هستهای را به دنبال دارد. از نظر تئوریک، این یک وزنه متقابل قدرتمند در برابر محور مقاومت مستقر ایران است. عملاً، توافق سال 2023 با میانجیگری چین بین عربستان سعودی و ایران، زمینه مشترک بیشتری را بین این کشورها فراهم کرد. رئیسجمهور ایران در اجلاس سران سازمان ملل متحد در سپتامبر از توافق دفاعی قدردانی کرد و آن را آغازی برای یک سیستم جامع امنیتی منطقهای با همکاری کشورهای مسلمان دانست.
برای اسرائیل، SMDA به عنوان یک سیگنال دیپلماتیک قوی عمل می کند. با توجه به اینکه توافق عادی سازی در حال حاضر متوقف شده است و ارتش پاکستان ممکن است از عربستان سعودی محافظت کند، این پیمان نشان دهنده یک حرکت خودمختار سعودی به سمت بازدارندگی گسترده است. این استراتژی استراتژیست های نظامی اسرائیل را وادار می کند که توانایی اتمی پاکستان را در نظر بگیرند، هر چند خطر استقرار عملیاتی آن دور از دسترس باشد، در مورد هرگونه حمله احتمالی آینده به خلیج.
2. آمریکا و چین
ایالات متحده، متحد اصلی عربستان سعودی برای چندین دهه، با نگرانی آشکار به ویژه در زمینه پیامدهای هسته ای این پیمان واکنش نشان داد. دولت آمریکا با هدف ایجاد ثبات در منطقه و اجرای سیاست عدم اشاعه، این پیمان را سیگنالی از سوی ریاض برای جستجوی ضمانت های امنیتی جایگزین در مقابل ناکارآمدی یا حتی بی میلی واشنگتن برای مهار تهدیدات منطقه ای به ویژه پس از حمله اسرائیل به قطر می داند.
برای ایالات متحده، SMDA هم تأییدی بر کاهش نفوذ آن است و هم گامی ضروری در تقسیم بار امنیت منطقه ای. در حالی که واشنگتن ممکن است به دلیل خطرات اشاعه تسلیحات تسلیحاتی و اتکای نظامی نزدیک پاکستان به چین به این ترتیب با شک نگاه کند، این پیمان بازیگران منطقه ای را مجبور می کند به خودیاری تکیه کنند و به طور بالقوه هزینه های استقرار طولانی مدت ارتش ایالات متحده را کاهش می دهد. با این وجود، SMDA اساساً معماری امنیتی تحت رهبری ایالات متحده در خلیج فارس را تضعیف کرد.
برعکس، برای چین، این پیمان یک موهبت استراتژیک است. پکن با ایمن کردن شریان انرژی کلیدی خود از طریق خلیج فارس از طریق یک شریک پاکستانی که به تازگی مستحکم شده است، امنیت انرژی خود را افزایش می دهد. SMDA همچنین کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC) را با پیوند دادن عمق نظامی پاکستان با قدرت مالی سعودی تکمیل میکند و نفوذ چین را در سراسر چشمانداز وسیعتر اوراسیا بدون مداخله مستقیم نظامی عمیقتر میکند.
3. هند و کشورهای عربی
SMDA که مورد علاقه پاکستان است، پیچیدگی را به استراتژیها و روابط اقتصادی هند با عربستان سعودی که به سرعت در حال تعمیق است، تزریق میکند. دهلی نو اکنون در موقعیتی قرار گرفته است که تشدید تنش نظامی با پاکستان می تواند منافع اقتصادی مهم این کشور و رفاه نیروی کار بزرگ مهاجرانش در خلیج فارس را به خطر بیندازد. این پویایی یک سقف استراتژیک برای گزینه های نظامی هند ایجاد می کند و چشم انداز درگیری با پاکستان را از طریق پیوند مستقیم آن با امنیت خلیج فارس کاهش می دهد. در حالی که عربستان سعودی ممکن است به دنبال حفظ روابط اقتصادی قوی با هند باشد، پیمان دفاعی با پاکستان یک سلسله مراتب امنیتی واضح و غیرقابل مذاکره را معرفی می کند.
هند، رقیب اصلی پاکستان و شریک کلیدی ریاض (دومین کشور بزرگ)، محتاطانه واکنش نشان داد. دهلی نو بر “مشارکت راهبردی گسترده” خود با عربستان سعودی تاکید کرده و از ریاض انتظار دارد که به منافع و “حساسیت های متقابل” توجه داشته باشد و هشداری پنهان به رهبری عربستان ارسال کرده است.
در میان کشورهای عربی، این پیمان با وجود لقب «ناتوی اسلامی» از سوی برخی مفسران، واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. در حالی که این پیمان به طور رسمی محور راهبردی سنیها را تقویت میکند، ریاض محتاط است که در روابط شکننده و با میانجیگری چین در روابط با تهران اختلال ایجاد نکند. نشست سران کشورهای عربی که دو روز قبل از توافقنامه SMDA در قطر برگزار شد نیز ثابت کرد که کشورهای عربی برای یک اتحاد نظامی گسترده تر آماده نیستند.
برنده واقعی
برای امضاکنندگان آن، SMDA در زمان مناسب منعقد شد. از منظر اواسط اکتبر، ریاض و اسلام آباد تنها یک ماه فرصت داشتند که در آن چنین توافقی با خیال راحت، بدون عقب نشینی عمده ایالات متحده منعقد شود، در حالی که حمله به قطر یک کاتالیزور برای ترتیبات عربستان سعودی و پاکستان بود، آتش بس فلسطین و اسرائیل این پنجره فرصت مناسب را می بندد. در حالی که صلح در غزه هنوز متزلزل است، ممکن است ثابت شود و در نتیجه، عربستان سعودی را به مسیر عادی سازی با اسرائیل بازگرداند.
به این ترتیب محمد بن سلمان ممکن است سه پرنده را با یک سنگ کشته باشد. اگر آتشبس غزه پایدار باشد، به عربستان سعودی امکان بازگشت امن به ایده توافق ابراهیمی را میدهد. در عین حال، توافق پاکستان نشان دهنده یک محافظ قوی در برابر هرگونه خصومت آینده اسرائیل است. و سرانجام، SMDA ثروتمند، تا دندان مسلح و دارای یک ایدئولوژی مشترک، ممکن است به ستون اساسی معماری امنیتی کل منطقه تبدیل شود.