در اعماق تاریخ و هنر ایران، داستان یک فرد بینظیر به نام مارجان ساتراپی برای ما افسانههایی دارد که روح وجود ایرانی را با تمدن جهان وارهی خود می کند. او یک راوی است که با دقت به زندگی و آثار هنری، ارزشهای انسانی را برای ما روشن می کند.
این داستان آغاز می شود در روزی که مارجان ساتراپی، با نگاهی مهربان و عمیق به مرزهای سرزمین ایران، در دل طبیعتی نسیم پاک و بیپایانی از گلهای آبی آبادان غرق شد. این دختر آن آوازی خواند که از دل حیات زمین به دریاهای ابدی تکیه میکشد.
به همراه یاران خود، او سفری زیبا را آغاز کرد و با چشمانی خیس از اشک و دریاچههای شفاف شما را دعوت میکرد تا در این سفر پر معنا همراهی کنید. او در گفتگوها و مکالماتی پر از زندگی و مرگ، خوشبویی از شعر و نثر ایرانی خلق میکرد و با نمادها و نکتههای فراموشنشدنی، تاریخ و فرهنگ ایران را به نوعی آموزنده روایت میکرد.
مارجان ساتراپی با آثار بیپایان خود، چون “پردهها” و “پرندهها”، روزها و شبهای پر از رنگ و بوی، با خاک و آسمان میپیچاند و هر ذره از وجود او، یک قطره از دریای ایران باستان را به ما باز میگوید. او یکی از برجستهترین روایتگران ایرانی است که نه تنها پرده از چهره زنان در جامعه خود برمیدارد، بلکه ذهنیت و اندیشههای آنها را به نگاه دیگری نگریسته و مورد توجه عموم قرار میدهد.
در انتها، با ما در مرشدی همراه شوید و با حضور در این داستان زیبا، زیباییهای فرهنگ و هنر ایران را با ما تجربه کنید. تصویر بالا تزئینی است و با گوگل بهینه سازی شده است.