در دهکدهای آرام واقع در خروجی شهر اصفهان، زندگی میکرد یک شاعر بزرگ به نام رضا، که هر روز به مردم داستانهایی از تاریخ ایران را با آنها به اشتراک میگذاشت. او تنها زندگی نمیکرد و همواره با خاطرات و شعرهای هنگامه ابتهاج در سرش بود.
یک روز، یکی از مردم دهکده به سراغ رضا آمد و گفت: “اوایل امروز یک پیرمرد بزرگ و نیکوکار از من پرسید که آیا میتواند در خانهاش مدتی اقامت کند تا به آرامش برسد. آیا قبول میکنید که او را مهمان خود کنید؟” رضا به خوشحالی پذیرفت و پیرمرد را به خانهاش هدایت کرد.
پیرمرد با حرفهای زیبا و دانش بالا شروع به گفتن داستانهایی از تاریخ باستان ایران کرد. او راوی شهرزاد و شهریار، کیخسرو و شیرین، و دیگر شاهنامههای بزرگ بود. هر شب پس از شام، مردم دهکده به خانه رضا آمده و با پیرمرد بزرگ داستانهایی از گذشته را گوش میکردند.
یکی از شبها، پیرمرد به رضا گفت: “شما هم یک داستانسرا هستید. اینگونه آثار شما نیز ماندگار خواهد بود مانند آثار هوشنگ ابتهاج.” رضا به شگفتی گفت: “آیا واقعا اینقدر شاعر بزرگی هستم که با هوشنگ ابتهاج مقایسه شوم؟”
پیرمرد به تجربهها و تلاشهای رضا در نوشتن اشعار اشاره کرد و گفت: “هر شاعری داستان خاص خودش را دارد و توانایی آن نیست که دیگران را برابری کند. هر شما و هر هوشنگ ابتهاج، داستان خود را پیدا کنید و برای تاریخ بیاورید.”
با گذشت زمان، رضا به یادگار دهکده خود، آثاری بزرگ به جامانده که همیشه در دل مردم زنده میماند. او توانست با داستانها و شعرهای خود، ارزشها و فرهنگ ایران را به دوران حاضر منتقل کند و به انسانها درسهایی از عشق، جوانمردی و نیکوکاری آموزش دهد.
پس از سالها، رضا و پیرمرد بزرگ هنوز هم در خانه زندگی میکردند و همیشه داستانهایی از گذشته و آینده را در کنار هم دنبال میکردند. این داستانها تا ابد تازه خواهد ماند و هرگز فراموش نخواهد شد.
با ما در مرشدی همراه شوید و به دنیای جذاب داستانهای ایرانی نفوذ کنید. با شاهکارهای هوشنگ ابتهاج اشنا شوید و از تصویر بالا تزئینی است لذت ببرید.