با ما در مرشدی همراه شوید
نگاهی به اشعار عاشقانه یادالله رویایی: روایتی از عشق و فلسفه در دل ایران
تصویر بالا تزئینی است.
در دل خراسان، جایی که بادهای کویر با عطر گلاب میآمیزد و کوههای البرز همچون نگهبانان تاریخ ایستادهاند، داستانی شکل میگیرد که ریشه در اشعار عاشقانه یادالله رویایی دارد. این روایت، نه تنها به عشق زمینی میپردازد، بلکه مفاهیم فلسفی و معنوی را در خود جای داده است.
سمیرا، دختری جوان از روستایی در اطراف مشهد، به علاقهاش به شعر و ادبیات مشهور بود. پدرش، که خود شاعری گمنام بود، همیشه به او میگفت: «سمیرا جان، شعر، آینهای است که روح را بازتاب میدهد. اگر میخواهی حقیقت زندگی را دریابی، به شعر روی آور.»
یک روز، سمیرا در بازار ادویههای قدیمی مشهد، کتابی قدیمی با جلد چرمی پیدا کرد. روی جلد آن نوشته بود: «یادالله رویایی – مجموعه اشعار عاشقانه.» با ولع شروع به خواندن کرد و در میان شعری با عنوان «عشق و کویر» غرق شد:
عشق من چون کویر است، بیکران و بیپایان
تا به ابد در جستوجوی قطرهای از باران.
سمیرا با خود گفت: «این شاعر چه کسی است که چنین زیبا درد عشق را بیان میکند؟» او تصمیم گرفت زندگی و آثار یادالله رویایی را بهتر بشناسد.
یادالله رویایی، شاعری بود که در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی با اشعار نو و سمبلیک خود، تحولی در ادبیات فارسی ایجاد کرد. او در شعرهایش از عشق، معنویت، و فلسفه سخن میگفت و مفاهیم جهانی را در قالبی اصیل و ایرانی ارائه میداد. از مشهورترین آثار او میتوان به «درخت مقدس» و «چراغ و آینه» اشاره کرد.
سمیرا در راه فهم اشعار رویایی، با مردی به نام صابر آشنا شد. صابر، فیلسوف جوانی بود که در دانشگاه مشهد فلسفه تدریس میکرد. او نیز شیفته اشعار رویایی بود و به سمیرا گفت: «رویایی در شعرهایش به ما میگوید که عشق، تنها یک احساس نیست، بلکه راهی است برای رسیدن به حقیقت هستی.»
در یکی از مکالماتشان، صابر پرسید: «سمیرا، آیا تا به حال به این فکر کردهای که چرا رویایی عشق را به کویر تشبیه میکند؟»
سمیرا پاسخ داد: «شاید چون همچون کویر، عشق نیز گسترده و اسرارآمیز است. گاهی سوزان است و گاهی آرامشبخش.»
صابر لبخندی زد و گفت: «درست است. اما به نظر من، رویایی میخواهد بگوید که عشق، مانند کویر، نیاز به صبر و استقامت دارد. برای یافتن چشمهای در دل کویر، باید راهی طولانی را طی کرد.»
در ادامه داستان، سمیرا و صابر سفری را آغاز کردند تا به نمادهای اشعار رویایی نزدیکتر شوند. از کویر لوت تا باغهای اصفهان، از تخت جمشید تا بازار تهران، هر جا را که رویایی در شعرهایش توصیف کرده بود، آنها نیز از نزدیک میدیدند. این سفر، نه تنها به عمق اشعار رویایی پی بردند، بلکه به ماهیت عشق و زندگی نیز نزدیکتر شدند.
یکی از شبها، در زیر آسمان پرستاره کویر، صابر به سمیرا گفت: «رویایی تنها یک شاعر نبود. او فیلسوفی بود که با کلمات، جهان را به ما تفسیر میکرد. شعرهایش مانند پنجرهای است به سوی حقیقت.»
سمیرا، با نگاهی آرام، پاسخ داد: «و ما باید این پنجره را باز نگه داریم تا نسلهای بعدی نیز از نور آن بهرهمند شوند.»
در پایان داستان، سمیرا تصمیم گرفت اشعار رویایی را به جوانان معرفی کند و کلاسهای شعر و فلسفه برگزار کند. او به این نتیجه رسید که میراث رویایی، تنها در کتابها نیست، بلکه در قلبها و اندیشههایی است که با شعرهایش لمس میشود.
نتیجه
این داستان، نه تنها به زندگی و آثار یادالله رویایی ادای احترام میکند، بلکه فرهنگ ایرانی، فلسفه عشق، و اهمیت شعر را به خوانندگان معرفی مینماید. با ترکیب عناصر سنتی و مدرن، این روایت، خواننده را به سفری فرهنگی و معنوی دعوت میکند.
برای آشنایی بیشتر با میراث ادبی ایران و اشعار یادالله رویایی، با ما در مرشدی همراه شوید.
تصویر بالا تزئینی است.