روزی در دهکدهای کوچک در دل دشتهای زراعت نشانه تاریخ، یک داستانسرای معروف زادگاه یکی از بزرگان ادبیات ایران، جلال آل احمد بود. این داستانسرا پر از جوانب فرهنگی و ادبی غنی بود که تأثیر بسیاری روی فرهنگ ادبی ایران گذاشته بود.
در راههای کوهستانی اطراف دهکده، دو باغ زیبا با شاخههای پر از گلهای رنگارنگ و شاخصهای سربز، آرامش و سکوت را برای هر کسی که به دیدن آنها میآمد به ارمغان میآورد. در این دو باغ، دو دوست صمیمی به نامهای شاهین و رامین زندگی میکردند. آنها هر روز به این باغها میآمدند تا از آثار زیبایی که جلال آل احمد با خط شعر و تاریخ بر زبان خود برای جاودانگی آفریده بود، لذت ببرند.
یک روز، وقتی دو دوست به باغها میرفتند، با یک دختر زیبا به نام لیلا آشنا شدند. لیلا دختری پر از جذابیت بود که با شعر و ادبیات ایرانی آشنا بود و توانست با زبان شیرین خود دو دوست را به دنیایی از زیبایی و عشق عمیقتر بکشاند.
در گفتگوهای آنها، لیلا از اثرات جلال آل احمد و دیگر کتب مهم او بر فرهنگ ادبی ایران سخن میگفت. او اشعاری از شاعران بزرگ ایرانی مانند حافظ و رومی نیز به همراه داشت و داستانهای عمیق معرفی کتب جلال آل احمد نه تنها به زبان ادبیات ایران، بلکه به زندگی وجودی هر فرد نیز رنگ و لعاب جدیدی میبخشید.
در پایان این داستان، شاهین و رامین از لحظات زیبایی که در کنار لیلا و در باغهای جلال آل احمد سپری کردند، یاد میکنند و متوجه میشوند که ادبیات و فرهنگ زبان ملی، یکی از ثروتمندترین معادلههای جامعه ماست که باید همیشه حفظ و گسترش یافت.
با ما در مرشدی همراه شوید. تصویر بالا تزئینی است.