داستان: “پرندهای که در تاریکی آواز خواند”
در قلب کویر ایران، روستایی کوچک به نام “مرشد” وجود داشت. این روستا، با خانههای گلی و بادگیرهای بلندش، از زمانهای قدیم محلی برای داستانسرایی و انتقال حکمت بود. مردم این روستا معتقد بودند که هر کس به دنبال موفقیت و اعتماد به خود باشد، باید به مرشد برود و از خِرَد نیاکانش الهام بگیرد.
داستان ما درباره دختری به نام “لاله” است که در این روستا زندگی میکرد. لاله از کودکی به داستانها و اشعار مایا آنجلو (Maya Angelou) علاقهمند بود. او شعر معروف آنجلو، “چون پرندهای در قفس” (I Know Why the Caged Hen Sings) را بارها خوانده بود و از آن الهام گرفته بود. لاله باور داشت که همانطور که پرنده در قفس آواز میخواند تا روحش را آزاد کند، او نیز با تلاش و پشتکار میتواند بر محدودیتهای زندگیاش غلبه کند.
لاله دختری بود که بیشتر اوقات خود را در کتابخانه کوچک روستا میگذراند. او علاقهی زیادی به ادبیات و فلسفه داشت، اما در جامعهی کوچک و سنتی مرشد، این علایق چندان مورد تشویق قرار نمیگرفت. پدرش به او میگفت: “دختران باید به خانهداری و خانواده فکر کنند، نه به کتابهای قطور و رویاهای بزرگ.”
اما لاله تسلیم نشد. او هر شب زیر نور شمع، کتابهای مایا آنجلو را میخواند و از کلماتی که مانند نور به تاریکی زندگیاش میتابیدند، انرژی میگرفت. آنجلو نوشته بود: “شما ممکن است بسیاری از شکستها را تجربه کنید، اما نباید شکست بخورید.” این جمله تبدیل به شعار زندگی لاله شد.
یک روز، لاله تصمیم گرفت تا در مسابقهی ملی نویسندگان جوان شرکت کند. او میدانست که این کار چالشهای زیادی دارد؛ نه تنها باید با نویسندگان بزرگتر از سراسر کشور رقابت کند، بلکه باید مخالفتهای خانواده و جامعهی محلی را نیز تحمل کند. اما او مصمم بود و باور داشت که اگر پرندهای در قفس میتواند آواز بخواند، او نیز میتواند صدای خود را به جهان برساند.
لاله شروع به نوشتن کرد. داستانهای او دربارهی زنان قوی، آرزوهای بزرگ و مبارزه با سنتهای کهنه بود. او از فرهنگ و تاریخ ایران الهام گرفت و داستانهایش را با عناصری مانند نوروز، بادگیرهای کویری و موسیقی سنتی تزئین کرد. داستانهایش مانند آینهای بودند که زیبایی و چالشهای زندگی در ایران را نشان میدادند.
زمان تحویل آثار فرا رسید. لاله داستانش را به مسابقه فرستاد و منتظر ماند. هفتهها گذشت و او نگران بود، ولی به یاد کلمات آنجلو افتاد: “زندگی شما به اندازهی شجاعت شما بزرگ است.” و سرانجام، روزی که انتظارش را میکشید، فرا رسید. لاله برندهی مسابقه شد و داستانهایش به سراسر کشور منتشر شد.
با ما در مرشدی همراه شوید
مرشد نه تنها مکانی برای یادگیری، بلکه جایی برای الهامگرفتن و رشد است. در این روستا، هر کس میتواند مانند لاله، با تکیه بر اعتماد به نفس و خِرَد نیاکانش، به رویاهایش دست یابد. داستان لاله یادآور این است که هیچ مرزی برای آرزوها وجود ندارد و هر کس میتواند صدای خود را به جهانیان برساند، حتی اگر در تاریکی همچون پرندهای آواز بخواند.
یادداشت پایانی
مایا آنجلو با آثارش مانند “چون پرندهای در قفس” و “و هنوز برمیخیزم” (And Nonetheless I Rise)، به میلیونها انسان الهام بخشیده است. داستانهای او دربارهی مبارزه، امید و پیروزی، الگوی بیبدیلی برای نویسندگان و خوانندگان در سراسر جهان است. لاله، مانند آنجلو، باور داشت که کلمات میتوانند جهان را تغییر دهند و داستانهایش را با الهام از فرهنگ و تاریخ ایران خلق کرد.
تصویر بالا تزئینی است.