قصه شهریار خردمند
در روزگاران قدیم، شهری بود به نام "فاراب" که در دامنه کوهستانهای سر به فلک کشیده و میان دشتهای سرسبز قرار داشت. مردم این شهر به خرد و عدالت مشهور بودند، ولی با گذر زمان، ثروت و قدرت بر اخلاق و فضیلت چیره شد. اختلافات و نابرابریها روز به روز بیشتر میشد، تا آنکه روزی فیلسوفی به نام "سهراب" از راه رسید.
سهراب، دانشآموخته مکتب افلاطون و شیفته کتاب "جمهوری" او بود. او معتقد بود که تنها حکومت خردمندانه میتواند جامعه را به سعادت برساند. او به مردم فاراب گفت: "جامعه مانند کشتی است و فرمانروای آن باید همچون ناخدایی دانا باشد، نه فردی که تنها به قدرت و ثروت میاندیشد."
مردم فاراب، که از ظلم و بیعدالتی خسته بودند، از سهراب خواستند تا رهبری آنها را بر عهده بگیرد. سهراب ابتدا مقاومت کرد، چرا که میدانست حکومت مسئولیتی سنگین است و تنها کسانی باید زمامدار شوند که به راستی خردمند و عادل باشند. اما سرانجام، با اصرار مردم، او پذیرفت.
سهراب دورانی جدید را در فاراب آغاز کرد. او شورایی از بزرگان خردمند و دانشآموختگان تشکیل داد و به آنها گفت: "حقیقت و عدالت تنها راه نجات جامعه است. ما باید فرزندان خود را به گونهای تربیت کنیم که نه تنها به دانش دست یابند، بلکه به فضیلت و اخلاق نیز آراسته شوند."
او نظام آموزشی جدیدی بنیان نهاد که در آن همه کودکان، چه ثروتمند چه فقیر، به یکسان آموزش میدیدند. او معتقد بود که استعداد و شایستگی، نه ثروت و مقام، باید تعیین کننده جایگاه افراد در جامعه باشد. به تدریج، فاراب به شهری نمونه تبدیل شد و مردمانش در صلح و آرامش زندگی کردند.
اما دشمنان سهراب، که از قدرت و نفوذ او هراس داشتند، توطئهای چیدند. آنها با سخنان فریبنده، عدهای از مردم را فریفتند و آنها را علیه سهراب شوراندند. سهراب، که به اصول خود پایبند بود، گفت: "حقیقت هرگز نمیمیرد، حتی اگر حقیقتگویان نابود شوند." او سرانجام از قدرت کناره گرفت، ولی میراث او در فاراب ماندگار شد.
مردم فاراب، قرنها بعد، از سهراب به عنوان شهریار خردمند یاد میکردند. آنها آموخته بودند که حکومتی پایدار و عادلانه تنها با خرد و فضیلت ممکن است و هرگز نباید اجازه داد که ثروت و قدرت جایگزین اخلاق و عدالت شوند.
با ما در مرشدی همراه شوید
این داستان، الهامگرفته از فلسفه سیاسی افلاطون در کتاب "جمهوری"، به ما یادآوری میکند که خرد و عدالت باید ستونهای هر جامعه باشد. افلاطون در این کتاب، آرمانشهری را ترسیم میکند که در آن فیلسوفان حکومت میکنند و جامعه بر پایه فضیلت استوار است. این داستان، با بهرهگیری از عناصر فرهنگی و تاریخی ایران، پیام افلاطون را در قالبی تازه و جذاب ارائه میکند.
افلاطون، با استفاده از تمثیلها و دیالوگهای عمیق، پایههای فلسفه سیاسی و اخلاقی را بنا نهاد. او در "جمهوری" از تمثیل غار استفاده میکند تا نشان دهد چگونه انسانها میتوانند از جهل رها شوند و به حقیقت دست یابند. این تمثیل، مانند داستان سهراب، بر اهمیت دانش و خرد در زندگی فردی و اجتماعی تأکید میکند.
امروز، با توجه به چالشهای جهانی مانند نابرابری و بیعدالتی، بینش افلاطون همچنان مرتبط و الهامبخش است. داستان "شهریار خردمند" ما را به تفکر و تأمل درباره ارزشهایی فرا میخواند که میتوانند جوامع ما را به سوی صلح و سعادت هدایت کنند.
(تصویر بالا تزئینی است)