سایههای زمان
در قلب تهران قدیم، جایی که خیابانها با بوی نان تازه و صدای پرندگان در هم آمیخته بود، مردی به نام «سهراب» زندگی میکرد. سهراب شاعری بود که با کلماتش دنیا را میساخت، اما خودش در دنیایی از سایهها زندگی میکرد. او مانند تی. اس. الیوت، شاعر بزرگ انگلیسی، در جستوجوی معنای زندگی در میان آشفتگیهای زمانه بود.
سهراب هر روز صبح از خواب بیدار میشد و به پنجرهی کوچک اتاقش نگاه میکرد. پنجرهای که رو به کوچهی باریکی باز میشد، جایی که مردم با سرعت از کنار هم میگذشتند، بیآنکه به یکدیگر نگاه کنند. او این صحنه را با دقت تماشا میکرد و در ذهنش شعری میسرود:
«زمان، این رود بیپایان،
ما را با خود میبرد، بیآنکه بپرسد.
در این جریان بیوقف،
چه کسی میماند و چه کسی میرود؟»
سهراب مانند الیوت، به مفهوم زمان و گذر آن علاقهمند بود. او در شعرهایش از تصاویر و نمادهای پیچیده استفاده میکرد تا احساسات و افکارش را بیان کند. او معتقد بود که شعر باید مانند آینهای باشد که واقعیت را بازتاب دهد، اما در عین حال، عمق و پیچیدگیهای آن را نیز نشان دهد.
یک روز، سهراب تصمیم گرفت به کتابخانهی قدیمی شهر برود. کتابخانهای که دیوارهایش از کتابهای قدیمی پوشیده بود و بوی کاغذهای کهنه در هوا پیچیده بود. او در میان قفسهها قدم میزد و به دنبال کتابی میگشت که شاید بتواند پاسخ سوالاتش را در آن پیدا کند. ناگهان، چشمش به کتابی افتاد که روی جلدش نوشته بود: «سرزمین هرز» اثر تی. اس. الیوت.
سهراب کتاب را برداشت و شروع به خواندن کرد. او با هر صفحهای که میخواند، احساس میکرد که الیوت در حال صحبت با اوست. الیوت در این شعر از آشفتگی و بیمعنایی زندگی مدرن صحبت میکرد، اما در عین حال، امید به یافتن معنایی جدید را نیز در آن میدید. سهراب این احساس را درک میکرد. او نیز در زندگی خود با همین سوالات روبرو بود.
سهراب تصمیم گرفت شعری بنویسد که تحت تأثیر «سرزمین هرز» باشد. او در شعرش از تصاویر و نمادهای مشابه استفاده کرد، اما آنها را با فرهنگ و تاریخ ایران در هم آمیخت. او از کویرهای بیآب و علف، از کوههای بلند و از رودخانههای خشک شده صحبت کرد. او در شعرش نوشت:
«در این سرزمین هرز،
ما به دنبال آب میگردیم،
اما هر چه بیشتر جستوجو میکنیم،
بیشتر تشنه میشویم.
در این بیابان بیپایان،
چه کسی میماند و چه کسی میرود؟»
سهراب شعرش را به دوستانش نشان داد. آنها از عمق و زیبایی شعرش شگفتزده شدند. یکی از دوستانش به او گفت: «سهراب، تو مانند الیوت، توانستهای احساسات و افکارمان را در قالب کلمات بیان کنی. تو به ما نشان دادهای که حتی در میان آشفتگیها، میتوانیم به دنبال معنایی جدید باشیم.»
سهراب لبخندی زد و گفت: «شعر مانند آینهای است که واقعیت را بازتاب میدهد، اما در عین حال، عمق و پیچیدگیهای آن را نیز نشان میدهد. من فقط سعی کردهام که این آینه را در دستانم نگه دارم و به دیگران نشان دهم.»
با ما در مرشدی همراه شوید
سهراب مانند تی. اس. الیوت، با شعرهایش به ما یادآوری میکند که حتی در میان آشفتگیها و بیمعناییها، میتوانیم به دنبال معنایی جدید باشیم. او با استفاده از تصاویر و نمادهای پیچیده، احساسات و افکارمان را در قالب کلمات بیان میکند و به ما نشان میدهد که شعر میتواند مانند آینهای باشد که واقعیت را بازتاب دهد، اما در عین حال، عمق و پیچیدگیهای آن را نیز نشان دهد.
تصویر بالا تزئینی است.