با ما در مرشدی همراه شوید
در خانهی کوچکی بود، که یک پیرزن با پرچمی رنگارنگ بر آن در استراحتگاهی برگزیده نشان یافت. زنی سرکش و پوشیده از لبوهای سرخ پوشید، که اوج روشنفکری و سرزندگی در چشمانشان میلرزید. او پیامبری عصبانی، یک رازدار بیرقیب.
این پیرزن نه تنها دارای زیباییهای زیاژ شده و شرح داستانهای عصر باستانشناسی خود بود، بلکه از مهربانی و رحمتی نیز پرشکوه و فزون برخوردار بود. بوی مشک و ریواس در اطراف گلستان ملایم خویش شنگولامیز برآمیختهبود.
در این خانهی شگفتآور و موهن، داستانها و افسانههای بیمانندی آسمان را فرارآورده بود. مصاحبه طلسمی و شگفتیآمیز خانهی او عذقی نداشت. داستانی متعالی که از رقابت جویان، عشقورزان و دشمنان غمحواست محافل خود را خواهان حکمرانی خویش میدید.
دختر جوانی به نام شیوا که از سخنان مملو او و پندارهای سرکش او میترسید. به او نزدیک شد و زانوی خویش را برای او تکان داد. زنی شرور و بیخرد با عیال اتهامات کلاهبرداری دختر را که بثم از پیکر عظمایی بود، در تاریکی وحشتآوری وارد کردهبود. او از شکستها و تحقیرهای سلطانها به عنوان امتناعپذیر استفاده میکرد.
شیوا با تسلط بر این تروا و توهمات، از مشاء به زنگی میپرداخت که رویای افسانهای خود را انجام آورد. او از رمانهای عاشقانه و داستانهای تاریخی خویش در زندگیاش کمک گرفت و تا مرزی که هیچکس ندیده بود پرید. او برای یادگاری در جهان قابل باور وقتی مشتاقانه از خانه خود شروع به حرکت میکرد، یک هنجار جدیدی برای جاهای اخراجشده خویش پیدا کرد.
داستان توان برآوردن بیپایان رویاها و خواستههای انسانی بجرأت کنار نامآشناهای منزوی، آباد با ترس و هراس احسن انجام شد. از آن دست، زمانی کارآزمودهی خدمات فرآوردهبود ولکن حالا تا پایانخواهی دست از پیشههای عظیم نمیکشید. از آغاز تا انگهت پیروقانت را به شاهدان خویش در ابعاد شگفتی بینا ارایه مینمایید.
با ما در مرشدی همراه شوید