تهران ، که به شدت از جنگ 12 روزه با اسرائیل کبود شده است ، اکنون خود را در حال افزایش است. تصاویر ماهواره ای اسیر شده اند حضور یک حفار در فوردو ، سایت هسته ای با اعتصاب آمریکایی روبرو شد. در همین حال ، ایران تأسیس کرده است یک شورای دفاعی جدید، وظیفه تقویت آمادگی نظامی کشور را دارد. و به دلیل جنگ خود ، ناسیونالیسم ایرانی است در حال افزایشبشر همه اینها یک حقیقت اساسی را نشان می دهد: نیرو به تنهایی نمی تواند جاه طلبی های هسته ای ایران را از بین ببرد و نه بر تغییر رژیم تأثیر بگذارد.
با این حال ، آتش بس ، در حال حاضر ، در حال نگه داشتن است. و این بدان معنی است که یک پنجره نادر از فرصت باز است – فرصتی برای دیپلماسی تحول. از این گذشته ، حملات ویرانگر ایالات متحده و اسرائیل و موانع موشکی تلافی جویانه ایرانی هم قدرت و هم محدودیت های اقدام نظامی را نشان داد. وجود داشت برنده مشخص نیستبشر اما همانطور که مه آن جنگ می رود ، می توان جایزه بیشتری را ارائه داد. اگر ثبات در خاورمیانه واقعاً هدف باشد ، ایالات متحده باید این لحظه را برای کارگزاری یک شهرک دیپلماتیک جامع با ایران به دست آورد.
برای انجام این کار ، باید تشخیص دهد که منظره ژئوپلیتیکی خاورمیانه اساساً تغییر کرده است. از زمان انقلاب 1979 ، گفتگوی بین واشنگتن و تهران توسط اسطوره ها ، تعصبات و چارچوب های منسوخ مانع شده است. این که آیا غرب متوجه شده است یا نه ، احتمال این که احتمال نزدیک شدن داشته باشد مطلوب تر می شود.
در درون ایران ، فرهنگ به تدریج از بی نظمی ایدئولوژیک به ناسیونالیسم عملی منتقل شده است. دهه های تحریم های اقتصادی و انزوای بین المللی ، همراه با تغییرات نسلی در بین جوانان و نخبگان ایران ، غیرت انقلابی رژیم را تحقیر کرده و تأکید استراتژیک بر منافع ملی را افزایش داده است. تمدن فارسی ، با استمرار تاریخی غنی ، دوباره خود را تأیید کرده است، ضرب و شتم انزواگر و انگیزه های مقابله ای که ایران را به عنوان یک کشور پاریا در اواخر قرن بیستم نشان می داد.
به طور گسترده تر ، انتقال عالی – یعنی پایان دوره ای از تاریخ که توسط تسلط جهانی غیرقابل چالش آمریکا مشخص شده است – اولویت های آمریکایی را هدایت کرده و به آنها داده شده است قدرت میانی دست بهتری در مذاکرات. علیرغم خسارت جدی از بمباران اسرائیل و ایالات متحده در طول جنگ 12 روزه ، ایران با جمعیت 90 میلیون نفری ، دسترسی منطقه ای و طول عمر تاریخی ، یک کشور تمدن است و آن را به عنوان یک قدرت میانه مقاوم نشان می دهد. در این درگیری مختصر ، ایران اعتصاباتی را از دفاع های اسرائیلی و ایالات متحده به خود جلب کرد. سیستم دفاعی هوایی و اسرائیلی که در ایالات متحده بسیار جذاب و گران قیمت ایالات متحده آمریکا با هم تنها 201 موشک 574 بالستیک ایران را کاهش داد ، کاهش داد حدود یک چهارم از سهام جهانی ایالات متحده در دوازده روز و هزینه مالیات دهندگان ایالات متحده 2 میلیارد دلار.
این موشک ها سالها طول می کشد تا دوباره پر شود. این یکی دیگر از ناراحتی های یک درگیری است که از اولویت اصلی استراتژیک آمریکا منحرف می شود: رقابت با چین. از منشور منافع ملی ، خاورمیانه دیگر برای واشنگتن اولویت ندارد. دولت های پی در پی ایالات متحده – از اوباما تا ترامپ از طریق بایدن – به دنبال کاهش تعهدات نظامی آمریکا در غرب آسیا بودند و این نشان دهنده تغییر ساختاری در اولویت های استراتژیک ایالات متحده به سمت شرق آسیا و چین است. این عقب نشینی استراتژیک نیاز به تعادل منطقه ای پایدار دارد. و این تعادل را می توان با جداسازی و محرومیت از ایران ، بلکه با ترکیب تهران به عنوان نقطه کانونی از نظم امنیتی جدید غرب آسیا حاصل کرد. در حال حاضر ، ایران رقبای اول خود را در خلیج فارس پذیرفته است ، و با کمک عربستان سعودی سعی در ظهور یک بوقلمون توسعه گرا ، نئو عثمانی به رهبری رجب طیب اردوغان دارد. به عبارت دیگر ، اتحادهای سنتی به دلیل تغییر پویایی منطقه ای و جهانی در وضعیت جریان قرار دارند.
چنین شرایط ژئوپلیتیکی فرصت های دیپلماتیک گرفته شده توسط ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر را در دهه 1970 به یاد می آورند. سپس ، نزدیک شدن با چین اساساً نظم جهانی را تغییر داد و مجموعه ای از وقایع را که در پایان جنگ سرد به پایان رسید ، حرکت کرد. پرزیدنت ترامپ ، با یک مقطع تاریخی مشابه ، اکنون این فرصت منحصر به فرد را برای تنظیم مجدد و اصلاح روابط با ایران پس از 46 سال خصومت دارد ، که به طور بالقوه دوباره معماری امنیتی منطقه را برای چندین دهه تغییر شکل می دهد. همانطور که من استدلال کردم ، در حال حاضر اتفاق می افتد که تغییرات ساختاری و منافع مشترک باعث بهبود روابط ایالات متحده و ایران شده است. اما دیپلماسی فعال آمریکایی می تواند این مسیر را تسریع کند و به ترامپ اجازه می دهد تا میراث قابل توجهی را برای خود تضمین کند: نه فقط به رسمیت شناختن بین المللی ، بلکه حتی جایزه صلح نوبل او نیز دوست داشتنی است.
با این وجود ، موانع قابل توجهی باقی مانده است. مهمترین آنها مخالفت سرسخت اسرائیل با عادی سازی ایالات متحده با ایران است. توجه داشته باشید زمان حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران: 13 ژوئن ، دو روز قبل از دور محوری مذاکرات بین واشنگتن و تهران، که تحلیلگران انتظار داشتند می تواند منجر به دستیابی به موفقیت اساسی شود. در حالی که اشتیاق ایدئولوژیک انقلابی تهران از بین رفته است ، اسرائیل تحت عنوان نخست وزیر نتانیاهو به طور فزاینده ای از غیرت از جمهوری اولیه اسلامی آینه می کند.
دولت نتانیاهو جهان بینی ایدئولوژیک و مانیچین را اتخاذ کرده است که امنیت را منحصراً از طریق رویارویی و نظامی سازی همیشگی تعریف می کند. این جهان بینی اسرائیل را از سیاست های عملی و دفاعی که توسط رهبران گذشته اسرائیلی مانند دیوید بن گوریون و ییتژاک رابین حمایت می شود ، دور کرده است. این یک تغییر عمیق است. حمایت بی قید و شرط ایالات متحده از اسرائیل دلیل اصلی رادیکال سازی سیستماتیک جامعه اسرائیل ، ترویج هوبریس ، بی پروایی و دستیابی به بیش از حد در ضمن محافظت از کشور در برابر عواقب رفتار نامشخص آن بوده است. در این زمینه استراتژیک ، رویکرد نئوگنومانی نتانیاهو – با تأکید بر استثنائی یهود ، بنیادگرایی مذهبی و گسترش هژمونیک – تولید شده است کشوری که دائمی در جنگ است، تضعیف امنیت بلند مدت و انعطاف پذیری دیپلماتیک اسرائیل در پیگیری رویای کیکسیوت تبدیل اسرائیل به یک هژمون منطقه ای.
و به سختی این مورد نیست که نتانیاهو از این نظر موفق بوده است. علیرغم پیروزی های مکرر تاکتیکی ، رهبری اسرائیل نتوانسته است موفقیت های کوتاه مدت نظامی را به صلح پایدار و ثبات منطقه تبدیل کند. در عوض ، موسسه جدید اسرائیلی از جنگ های جنگ به عنوان سوخت برای روایت های تهدید وجودی خود استفاده می کند ، و به سمت اوراق بهادار بیشتر سیاست های داخلی اسرائیل می رود. اسرائیل در هنگام شبیه شدن به آشور باستان – یک کشور امپریالیستی در حال جنگ با همسایگان خود و رانده شده توسط افراط گرایی شبه نظامی است – اسرائیل خطر ابتلا به استراتژیک را به خطر می اندازد ، منابع خود را خسته می کند و زنده ماندن آینده آن را تهدید می کند.
اولین دولت ترامپ ، که تا حدی از تمایل آن به آن انگیزه می یابد “حل کردن“ خاورمیانه و سرانجام ایالات متحده را با تقویت قدرت اسرائیل ، تلاش کرد تا یک بلوک منطقه ای ضد ایران را از طریق توافق نامه ابراهیم تشکیل دهد که اسرائیل را با کشورهای عربی سنی همراه کرد. اگرچه آنها سطح عادی سازی دیپلماتیک را برای متحدین ایالات متحده در منطقه به ارمغان آوردند ، اما این توافق نامه در نهایت از پرداختن به عدم تعادل ساختاری منطقه کم شد. ایران همچنان یک قدرت ضروری منطقه ای است که دارای استمرار تمدن ، جمعیت قابل توجهی ، ظرفیت قابل توجه فن آوری و صنعتی بومی و عزم برای اثبات منافع خود است. محرومیت آن از دستور منطقه ای باعث ناپایداری ، تضعیف اهداف استراتژیک آمریکا و افزایش ناامنی منطقه ای می شود.
با شناخت این موضوع ، واشنگتن اکنون باید به سمت یک استراتژی دیپلماتیک که ایران را در یک چارچوب امنیتی گسترده تر منطقه ای ادغام می کند ، محور باشد. تهران ، که به طرز عمل آمیز محدودیت های رویارویی را تشخیص می دهد ، نشانگر باز بودن دیپلماسی است که به حاکمیت ، عزت و علایق اصلی استراتژیک آن احترام می گذارد. علی رغم شعارهای لفاظی و عملکردی آنها علیه اسرائیل و هژمونی غربی ، رهبران ایران نشانگر تمایل به ترک بی سر و صدا از وضعیتهای استراتژیک تهاجمی ، از جمله انحلال “محور مقاومت” گران و ژئوپولیتیک در دریای دریای لوانت و شرق – که آلمان منطقه ای آن و پروگزیل های مانند Hezbollah و Hezbollah و Hezbollah را ترک می کند. در عوض ، تهران به دنبال عادی سازی سیاسی بر اساس شناخت کامل حاکمیت خود ، از جمله حق آن در غنی سازی داخلی و توانایی های نظامی معمولی و ادغام اقتصادی با واشنگتن و متحدین منطقه ای آن است.
“علی رغم شعارهای لفاظی و عملکردی آنها علیه اسرائیل و هژمونی غربی ، رهبران ایران نشانگر تمایل به ترک بی سر و صدا از وضعیتهای استراتژیک تهاجمی هستند.”
این اجماع دیپلماتیک در حال ظهور می تواند به شکل یک توافق جامع پرش و ابراهام ، پایان دادن به خصومت بین ایران و اسرائیل و تعریف مجدد امنیت منطقه ای از طریق شناخت متقابل ، عادی سازی دیپلماتیک و منافع اقتصادی مشترک باشد. چنین توافق نامه ای به طور قابل توجهی ردپای نظامی ایالات متحده در خاورمیانه را کاهش می دهد و با تغییر مکان استراتژیک گسترده تر آمریکا به آسیا هماهنگ می شود. به طور همزمان ، این جاه طلبی های قدرتهای منطقه ای مانند ترکیه را محدود می کند ، که گسترش گرایی نئو عثمانی آنها کشورهای عربی و اسرائیل را به طور یکسان نگران کرده است.
با این حال ، برای تحقق چنین توافق ، ایالات متحده باید تمرین کند همدلی استراتژیک و اولویت بندی تعامل پایدار دیپلماتیک بر اجبار. واشنگتن به جای ادامه یک چرخه ضد تولید تحریم ها و ارعاب ، می تواند انگیزه های ملموس مانند سرمایه گذاری آمریکا در فناوری هسته ای غیرنظامی ایران را ارائه دهد. این مشوق ها با مکانیسم های نظارت دقیق که از طریق شرکت های آمریکایی و یک کنسرسیوم منطقه ای اداره می شوند ، همراه خواهد بود ، که بازرسی های آن جایگزین آژانس های بین المللی انرژی اتمی ، که ایران اکنون است دیدگاه ها با سوء ظنبشر این رویکرد همزمان می تواند حسن نیت ایالات متحده را نشان دهد و شفافیت در فعالیت های هسته ای ایران را تضمین کند ، و به طور مؤثر نگرانی های تکثیر بین المللی را برطرف کند.
نقش اسرائیل به همان اندازه بسیار مهم است ، که باید حماقت استراتژیک رویارویی و خرابکاری دائمی را تصدیق کند. تنظیم مجدد در روابط منطقه ای ، اسرائیل فرصتی بی نظیر برای تعریف مجدد امنیت خود از طریق دیپلماسی و نه نظامی سازی مداوم فراهم می کند. گزینه جایگزین – تحقق چرخه های تشدید – نه تنها ایران را به هسته ای به عنوان ابزاری برای بازدارندگی تحریک می کند ، بلکه به خطر می افتد که منطقه را در یک جنگ گسترده تر در آغوش بگیرد. این جنگی است که نه واشنگتن و نه تهران آرزو نمی کنند ، و خود اسرائیل در نهایت نمی تواند از پس آن برآید.
با نگاهی به تصویر بزرگتر ، درگیری اخیر بین اسرائیل و ایران ، علی رغم ویرانی فوری ، یک واقعیت مهم ژئوپلیتیکی را روشن کرده است: نیروی نظامی به تنهایی نمی تواند صلح پایدار را تضمین کند یا برنامه هسته ای ایران را به طور دائم از بین ببرد. کارل فون کلوزویتز ، استراتژیست پروس ، مشهور نوشت: “جنگ ادامه سیاست به روش های دیگر است.” جنگ هرگز به خودی خود پایان نمی یابد ، اما باید اهداف استراتژیک روشنی داشته باشد که منافع اصلی دولت را پیش می برد. جنگ دوازده روزه و آتش بس لرزان که دنبال شده است ، برعکس عمل کرده اند. آنها منطقه را بی ثبات کرده اند ، ایران را به نزدیکتر سوق داده اند مدار چینیو همچنین ایالات متحده را در خاورمیانه های خاورمیانه درگیر کرد – همه در حالی که به ایران سیگنال می دهند که اگر بخواهد از سرنوشت هولناک لیبی و سوریه جلوگیری کند ، باید سعی کند انحصار اسرائیل را در سلاح های هسته ای پایان دهد.
یک مسیر بهتر برای ثبات منطقه ای از طریق دیپلماسی استراتژیک ، احترام به منافع متقابل و ترکیب دقیق ایران در یک معماری امنیتی منطقه ای تجدید شده نهفته است. زمان آن برای چنین تنظیم مجدد دیپلماتیک رسیده است ، یک توافق جامع که نه تنها می تواند روابط بین ایالات متحده و ایران را دوباره تعریف کند ، بلکه اساساً منطقه وسیع را نیز تغییر شکل می دهد. دونالد ترامپ ، که به طور منحصر به فرد در تاریخ و شرایط قرار دارد ، کلید این فرصت تحول آمیز برای مامایی تولد یک خاورمیانه جدید را دارد. انتخاب دیپلماسی در مورد درگیری دائمی می تواند به عمل تعیین کننده ریاست جمهوری وی تبدیل شود و میراثی از دولتمردان و صلح ایجاد کند که نه تنها با پایگاه وی طنین انداز است بلکه بسیار فراتر از تصدی وی در دفتر است.