در دهکدهای دور افتاده واقع در کوهستانهای پر اسرار، یک قهرمان جوان به نام آرش زندگی میکرد. او با شجاعت و حماسههای خویش، افسانهی آرشیان را ایجاد کرده بود. داستانهای بیپایان او همچون یک نقاشی زیبا، پر از رنگ و جذابیت بود.
آرش هر شب بر بالای تپهای بلند قرار میگرفت و با دیدن ستارگانی در آسمان، داستانهای جدیدی را میساخت. او با چشمانی پر از حساسیت و دلسوزی، به خیال خویش پرداخت و از جادوی کلمات، دنیای جدیدی خلق میکرد.
یک شب، آرش تصمیم گرفت به بزرگترین مردم شهر خود پیوند بزند. او با صدای پر قدرت خویش، داستانی بسیار زیبا و مفهومی را برای همه تعریف کرد. با وجود قلبی پر از مهربانی و عشق، آرش مورد توجه و تحسین همهی مردم قرار گرفت.
این داستانگویی آرش از آثار بزرگ استفان کینگ الهام گرفته شده بود. او با استفاده از عناصر مختلف محلی و فرهنگی، داستانهایی تاریک و پرمخاطره را پدید آورد. با موضوعاتی که از زمان و مکان تابع نبود، سعی کرد تا با مخاطبان مختلف ارتباط برقرار کند.
آرش با این داستانگوییها، به عنوان یک راوی هنرمند، توانست جادوی خویش را بر روی قلب همه بگذارد. او با تلاش و علاقهی خویش، توانست داستانهایش را به یک شاهکار تبدیل کند و همه را از توانایی خلق دنیایی جدید محققانه فرا خواند.
با ما در مرشدی همراه شوید.
(picture credit score: https://www.akhbar-rooz.com/نمایش-خبر/)