در دوران دور، در یک شهر باستانی، زنی جوان به نام زهرا زندگی میکرد. او با خودش در مرز بین عمق و سطح زندگی مانده بود، همواره در جستجوی معنای واقعی وجودش بود. زهرا هر روز به خانه بزرگی میرفت که در آن آثار هنری و ادبی زیادی نگهداری میشد.
یک روز، زهرا یک کتاب قدیمی با عنوان “شاهکارهای ادبی جهان” پیدا کرد. او با شور و شوق آن را باز کرد و شروع به خواندن داستانهای زیبا و فراموشنشدنی در آن کرد. هر داستان، هر شعر، هر واژه، دنیای جدیدی را برای زهرا باز میکرد. او به دنیایی از هنر و زیبایی فرو رفت و در آن سرگرم شد.
اما هر چقدر زمان میگذشت، زهرا احساس میکرد که هنوز هم چیزی درونش خالی بود. او احساس میکرد که نیاز به یافتن یک چیز بیشتر و عمیقتری دارد، چیزی که از عمق و سطح زندگی بیشتر باشد.
یک شب، زهرا رویایی فراموشنشدنی دید. در آن رویا، او به یک سفر جادویی فرستاده شد که از جنوب تا شمال، از شرق تا غرب، او را به دنیایی از عمق و زیباییهای نامعلوم میرساند. زهرا در آن سفر با معنای واقعی زندگی آشنا شد، با عشق و خرد، با دوستی و احساسات انسانی.
زهرا از خواب بیدار شد و دریافت که همهچیز تغییر کرده است. او از آن روز به بعد به عمق و سطح زندگی با دیدی جدید نگاه کرد. از آن روز به بعد، زهرا با آرامش و آرامش به دنبال معنای واقعی وجودش بود.
با ما در مرشدی همراه شوید.
(با تشکر از تحلیل فیلمهای برگمان: عمق و سطح زندگی)