پس از گذشت بیش از 45 سال دیکتاتوری روحانی ، مردم ایران مستحق آزادی هستند. جمهوری اسلامی یک رژیم تروریستی است که مسئول کشته شدن هزاران آمریکایی و صدها هزار نفر از مرگ و میر غیرنظامیان در ایران و سراسر منطقه است.
اعتقاد دیپلماتیک به اصلاحات همیشه به دو دلیل ساده بازی احمقانه بود: اول ، انتخابات ایران نمی تواند سیاست رژیم تعیین شده توسط چهره های منتخب مانند رهبر عالی علی خامنه را تغییر دهد. دوم ، سپاه نگهبان انقلابی اسلامی صرفاً برای محافظت از رژیم تئوریک از مردم ایران وجود دارد. دیپلمات ها ساده لوح هستند که معتقدند اصلاح گرایی رژیم واقعی است. در واقعیت ، اصلاح طلبان مقامات غربی را در یک بازی پلیس خوب پلیس به دست می آورند. به عنوان سخنگوی رئیس جمهور سابق ایران محمد خاتامی توضیح داده شده در سال 2008 ، “ما یک سیاست آشکار داشتیم ، که یکی از مذاکرات و ایجاد اعتماد به نفس و یک سیاست پنهانی بود که ادامه فعالیت ها بود.”
طنز رژیم ایران این است که نسبت به مردم ایران مشروعیت بیشتری در بین احمقان مفید غرب دارد.
طنز رژیم ایران این است که نسبت به مردم ایران مشروعیت بیشتری در بین احمقان مفید غرب دارد. بیش از یک چهارم قرن ، ایرانیان با فرکانس افزایش یافته در خیابان ها ریخته اند. قتل Jina “Mahsa” Amini “زن ، زندگی ، آزادی” آخرین نی برای بسیاری از ایرانیان بود که آشکارا خواستار مرگ به خامنه شدند. چنین رویدادی ممکن است دور از ذهن نباشد: دیکتاتور ایران 85 ساله است ، سرطان، و تا حدی از ترور 1981 فلج شده است تلاشبشر
ایرانیان دیدگاه های بیشماری در مورد آنچه در آینده رخ می دهد ، دارند ، اگرچه در مورد سه مورد نیز اجماع قابل توجهی دارند:
اول ، آنها نمی خواهند رژیم خارجی تغییر کنند. ایران عراق نیست. آنها می خواهند حمایت کنند ، اما خودشان آزادی را به دست می آورند ، نه در بشکه یک اسلحه خارجی. دوم ، آنها نمی خواهند ایران تقسیم شود. هنگامی که صدام حسین ، رئیس جمهور عراقی در سال 1980 به ایران حمله کرد ، وی در مورد جدا کردن “عربی” ، نام خود را برای استان سنتی تولید شده عربی و تولید نفت خوزستان صحبت کرد. ایرانیان به درستی برای دفاع از کشور خود از عراق تجمع کردند ، اما حواس پرتی جنگ به رهبر انقلابی آیت الله روح الله خمینی اجازه داد تا خود را در یک پرچم ناسیونالیستی ببندد تا از پاسخگویی برای شکست های انقلاب و خیانت خود جلوگیری کند. نکته سوم اجماع تحقیر سازمان مجاهدین-خالق (MKO) است.
این نکته سوم با دو نفر اول در ذهن اکثر ایرانیان در هم تنیده شده است. MKO-و مریم رجاوی ، برای 40 سال ، رئیس جمهور منتخب آن-یک بار شدید بود طرفداران انقلاب اسلامی خمینی. راجاوی حق دارد شخصاً با خمینی خشمگین شود: مانند او با بسیاری از هواداران دیگر ، او به رجاوی و MKO خیانت کرد. بسیاری از اعضای MKO به عراق ، بایگانی ایران گریختند که در آن زمان کشته شدن سربازان ایران پس از حمله به کشور بود. بیشتر ایرانیان از خمینی تحقیر می کنند – چگونه دیگر توضیح می دهند که چرا دفع سگ را قرار دهید به مقبره او – اما آنها نتوانستند گروهی را درک کنند که خود را با یک دیکتاتور عرب که به خود ایران برچیده می شود ، متحد می کند.
در نهایت ، ایرانیان آینده خود را تعیین می کنند ، امیدوارم که پس از فروپاشی تئوریک ، از طریق یک روند دموکراتیک. برخی از ایرانیان ممکن است از پسر مرحوم شاه به عنوان چهره ای متحد که می تواند بر یک کنوانسیون قانون اساسی ریاست کند ، حمایت کنند. دیگران ممکن است رئیس جمهور را ترجیح دهند ، و هنوز هم دیگران ممکن است از یک سیستم پارلمانی که توسط نخست وزیر اداره می شود ، دفاع کنند. گروه های قومی یا مذهبی که در یک استان یا دیگری حاکم هستند نیز ممکن است به دنبال تصمیم گیری محلی بیشتر باشند. بیشتر گروه های ایرانی در مورد چنین ساختارهایی بحث می کنند و با کسانی که با آنها مخالف هستند همکاری می کنند.
در حالی که زنان ایرانی جان خود را برای آزادی از حجاب اجباری به خطر می اندازند ، نه تنها راجاوی خود را به شدت پوشش می دهد ، بلکه او همچنین مستلزم آن است که همه زنان گروه او موهای خود را بپوشانند.
MKO ، با این حال ، از هم جدا در Imaginative and prescient است ، در جماعت، و در تاکتیک ها در حالی که زنان ایرانی جان خود را برای آزادی از حجاب اجباری به خطر می اندازند ، نه تنها راجاوی خود را به شدت پوشش می دهد ، بلکه او همچنین مستلزم آن است که همه زنان گروه او موهای خود را بپوشانند. آنچه ایرانیان می خواهند عطر و طعم دیگری از جمهوری اسلامی نیست ، بلکه جمهوری اسلامی نیست.
ایرانیان نیز دموکراسی را می خواهند. خیلی ها یک بار اعتقاد به خمینی داشتند وعده های دموکراسی؛ آنها خطر وعده های ناعادلانه را درک می کنند. این به ظن عمیق درباره MKO ترجمه می شود. از این گذشته ، چگونه گروهی که ابتدا Khomeini و سپس صدام را در آغوش گرفتند ، می توانند دموکراسی باشند؟ پیشنهاد MKO طرفدار آمریکایی است. قبل از انقلاب اسلامی ، MKO کشته شده بازرگانان آمریکایی و افسران نظامی. در حالی که این مسئله در بین گروه های چپ گرا در طول جنگ سرد به سختی بی نظیر بود ، آنچه امروز MKO را متفاوت می کند این است که تاریخ خود را انکار می کند نه عذرخواهی از آن. در واقع ، وقتی آمریکایی ها در اتاق نیستند ضد آمریکایی شکوفا می شودبشر
با این حال ، بزرگترین مشکل MKO این است که با مختل کردن رویدادهایی که ادای احترام به راجاوی یا تهمت زدن یا تهمت زدن به کسانی که در مورد سابقه MKO سؤال نمی کنند ، مخالفت مردمی را به طور فعال تضعیف می کند.
من قربانی تاکتیک های MKO بوده ام. علی صفوی ، عضو کمیته امور خارجه شورای ملی مقاومت ایران ، چتر سیاسی برای MKO ، شش است ستون در اینجا در پاسخ به انتقاد من از MKO ، من را به من نشان می دهد. هیچ یک از ستون های وی به انتقاداتی که درباره MKO انجام داده ام ، پرداخته است. در عوض ، پاسخ های صفوی از عجیب و غریب تا توطئه گر متغیر است: او مرا متهم می کند که یک عامل رژیم ایرانی هستم زیرا در تصور خود ، یهودیان آمریکایی که در دولت رئیس جمهور جورج دبلیو بوش کار می کردند و از آن دفاع کرده اند تغییر رژیم در تفسیر و وال استریت ژورنال در طی یک ربع قرن باید اسلام گرایان کمد باشند. مطمئنا ، من به ایران رفتم. دانشگاه ییل من را تأمین کرد. من پایان نامه خود را در تلگراف در سال 19 نوشتمدومین قرن ایران و چندین مقاله اسپینوف در مورد رمزنگاری فارسی ، کارگران تلگراف ارمنی و بهائی و مواردی از این دست را نوشتند. این بیشتر از بسیاری از دانشجویان آمریکایی که رژیم متعاقباً گروگان گرفته است ، من را به عنوان یک عامل ایرانی نمی سازد. با منطق صفوی ، آیا من هم القاعده هستم زیرا به افغانستان طالبان رفتم؟ آیا من کمونیست هستم چون به کوبا رفتم؟ در واقعیت ، کار من این است که بررسی کنم که رژیم های سرکش چگونه فکر می کنند ، و من جمهوری اسلامی را سرکش مارکی می دانم.
بزرگترین مشکل MKO این است که با اختلال در رویدادهایی که ادای احترام به رجاوی نمی کنند یا به تهمت زدن یا تهمت زدن کسانی که در مورد سابقه MKO سؤال نمی کنند ، مخالفت های مردمی را به طور فعال تضعیف می کند.
بحث و گفتگو در مورد سیاست واشنگتن بسیار ناخوشایند است. در طول جنگ عراق ، پارتیزان ها به راحتی آرزو می کردند. آنهایی که صفوی تکرار می کند – در مورد نقش فرضیه من چوپان احمد چالبی –سرچشمه در مجله کلاهبردار محکوم لیندون لاروش (در واقع ، من بیشتر با کردهای عراقی کار کردم). دیتو ، خبرنگار نیویورک تایمز یک بار مرا متهم کرد که بخشی از گروه لینکلن هستم ، که اخبار را در مطبوعات عراق کاشته است. با عرض پوزش ، علی کنگره در مورد گروه لینکلن تحقیق کرد. من بخشی از آن نبودم. تنها ستون نویس Townhall نباشید که نیویورک تایمز را با ارزش چهره می گیرد. و تنها ایرانی نباشید که به نظر می رسد با کالری چاله ، سقوط صدام را ابراز تاسف می کند.
من پوست ضخیم دارم ، اما چنین تاکتیکی اهمیت دارد. اول ، چگونه می توان سیاست گذاران واشنگتن MKO را جدی گرفتند که LaRouche را به عنوان یک منبع قابل اعتماد ذکر کند؟ یا بحث سیاست را با حملات آگهی خانگی خنثی می کند؟ یا استدلال می کند که ایران ، نئوک های محافظه کار یهودیان آمریکایی پاک و تمیز ، واقعاً فقط مأمورین نگهبان انقلابی هستند؟
به طور جدی تر ، Aspersions Safavi نسبت به من در مقایسه با نحوه رفتار MKO با مخالفت ایران خفیف است. MKO به جای اینکه به طور مشترک به سمت هدف پایان دادن به یک رژیم بی پروا در تهران کار کند ، ترجیح می دهد به هر ایرانی که کورکورانه تسلیم رجاوی نمی شوند ، در خانه های گروه خود زندگی کنند و بر درآمد خود چنگال بزنند و در بعضی موارد ، بچهبشر
در طول جنگ سرد ، کمونیست ها ، ضد کمونیست ها و ضد کمونیست ها وجود داشتند که بیشتر به دست زدن به منتقدان اتحاد جماهیر شوروی نسبت به شکست دادن خود امپراتوری شیطانی اهمیت می دادند. این پویایی است که اکنون با MKO بازی می کند زیرا وسواس به منتقدان جمهوری اسلامی حمله می کند. هیچ هدیه ای بزرگتر از تلاشهای MKO برای تفسیر منتقدین آن نمی تواند وجود داشته باشد.