بود زمانهای دور، زمانی که آسمانها پر از دیوانگان و پریان بود و زمین پر از اژدهاها و شاهزادگان بیدار بود. در یکی از شهرهای پر از روایت و اسطوره، یک پسر جوان به نام لوکاس، با خیالپردازی و خلاقیت بیپایانش، داستانهای بیپایانی را به حقیقت تبدیل میکرد.
لوکاس، نوجوانی بود که با همراهی دوستانش، دنیای جدیدی از افسانه و اسطورهها را خلق میکرد. داستانهایی از جنگهای فضایی، سفرهای زمانی و ماجراهای سرگرمکننده که دل هر کسی را شاد و ویران میکرد.
از آن روزی که لوکاس دست پر از اندوه ناگهان فرار کرد و به دنیای دیگری وارد شد، همه چیز تغییر کرد. افسانهها و اساطیر به واقعیت پیوستند و داستانهای لوکاس، به جهانی جدیدی تبدیل شد.
در این دنیای جدید، لوکاس با جنگلهای پر از موجودات جادویی و شهرهایی پر از راز و رمز مواجه شد. اما با استفاده از خلاقیت و تخیل بیپایانش، این پسر جوان توانست به تقاضای هرکس برسد و داستانهای زیبایی برای همه بنویسد.
از آن روزی که لوکاس به دنیای داستان پر پیچ و خم وارد شد، همه به او احترام گذاشتند و داستانهایش روایتی برای همه شد. او با قدرت خلاقیت و هنر داستاننویسی خود، دیوانگان و پریان را به هم نزدیک کرد و افسانه و واقعیت را به یکدیگر آمیخت.
با ما در مرشدی همراه شوید.
تصویر بالا تزئینی است.