داستان: خاکسترهای زمان
با الهام از سبک کورماک مککارتی و بررسی دستورزبان در آثار او
در دل بیابانهای خشک و بیپایان، جایی که باد تنها همراه زمین بود و خورشید گاهوبیگاه همچون شمشیری بر فراز آسمان میدرخشید، مردی تنها در جستوجوی چیزی بود که هیچگاه نمیتوانست آن را بهدرستی تعریف کند. نامش رحیم بود، مردی با چشمانی که گویی تمام دردهای جهان را در خود جای داده بودند. او سالها بود که در این سرزمینِ بینام و نشان سفر میکرد، در حالی که تنها همراه او یک اسب وفادار و خاطراتی بود که هرگز او را رها نمیکردند.
رحیم از سبک نگارش کورماک مککارتی الهام گرفته بود، سبکی که در آن کلمات به آرامی جاری میشدند، گویی هر واژه بار معنایی عمیقی را با خود حمل میکرد. او از دستورزبانی استفاده میکرد که سادگیاش فریبنده بود، اما در پس آن لایههایی از حقیقت و اندیشه نهفته بود. این سبک او را به تفکر وامیداشت، گویی هر جمله پنجرهای بود به جهانی پر از رمز و راز.
در یکی از روزهای گرم و سوزان، رحیم به شهری کوچک رسید که در میان شنزارها پنهان شده بود. مردم این شهر با نگاهی سرد و بیاعتنا به او خیره شدند، گویی حضور یک غریبه برایشان عجیب نبود. او به میخانهای رفت و در گوشهای تاریک نشست. در آنجا مردی را دید که با لهجهای سنگین داستانهایی از جنگها و خونریزیها تعریف میکرد. رحیم به او گوش داد و در ذهنش تصویری از "راه" مککارتی نقش بست، داستانی که در آن پدر و پسری در جهان پس از فاجعهای بزرگ به جستوجوی معنای زندگی میپردازند.
رحیم از مرد پرسید: "چرا اینقدر داستانهای تاریک تعریف میکنی؟"
مرد پاسخ داد: "زیرا زندگی همین است. تاریک و بیرحم. ولی در دل همین تاریکیست که نور پیدا میشود."
این جمله رحیم را به فکر فرو برد. او به یاد جملهای از کتاب "جاده" افتاد: "شما هرگز نمیتوانید همه چیز را درک کنید. حتی اگر فکر کنید که میتوانید." این جمله برایش حکم داستانی را داشت که بیپایان بود و هر بار که آن را میخواند، معنای جدیدی از آن مییافت.
رحیم از شهر خارج شد و به سفر خود ادامه داد. او میدانست که راههای طولانی پیش رو دارد، اما در دلش امیدی کوچک به نور وجود داشت، همانطور که در آثار مککارتی، حتی در تاریکترین لحظات، نشانههایی از امید وجود دارد.
با ما در مرشدی همراه شوید
این داستان تلاشی است برای تجلیل از سبک منحصر به فرد کورماک مککارتی، نویسندهای که با استفاده از دستورزبانی ساده اما عمیق، داستانهایی خلق کرد که بهطور جهانی مورد تحسین قرار گرفتند. آثار او، همچون "راه" و "مرزشمال"، به بررسی مفاهیمی چون بقا، امید، و ماهیت انسان میپردازند و بارها به فیلمها و نمایشهای هنری مختلف اقتباس شدهاند.
تصویر بالا تزئینی است.