داستانی تاریخی میان آوازههای شیرین و نغمههای عمیق
روزی پادشاهی بزرگ در خاورمیانه بود که تحت حاکمیت خردمند و سخاوتمند پادشاهی به صلح و آرامش و ثریا میزیست. او با شکوه و قدرت خویش همواره بر چشمراه دشمنان خود هوا سلطنت و امنیت شعار میداد.
پادشاه، با فرمانروایی نقشگر بزرگ و خلقت خویش در زندگی همهٔ افراد، به جایی رسیده بود که همچون ستارههای آسمان درخشان و به قلهٔ اهروند تلاش برای رسیدن به اهداف خود انجام میداد. هر روز به عدالت و شفقت و صدق به عهد و پیمان تلاش میکرد تا به آنچه در سرش به دنیا آمده، برسد.
زندگی در این پادشاهی پر از آیینههای خداوندی و مناظری زیبا از طبیعت بود. هر شب داستانهایی از قدمت و نیکیهای این سلطنت به گوش مردم میرسید و باعث شد که هر کس از آرامش و صلح فراموش نشود.
گوشهای از این پادشاهی با نوری دیده نشده و صدایی خاموش از پشت وتری های مینارها، جوانی به نام «بهار» در حال سرگردانی بود. او که پسر یک گدا بود، بارها و بارها دست به دست میزد و با اشک و حسرتی که در چشمانش سرکش بود، با شعرهایی از زبان اشعار معراج و مولوی و حافظ دلگرم میشد.
بهار، بر خلاف نامش هیچ چنین فصل و تازگی و نویدی از عیش و عیان نداشت. او همیشه به دور از حضور زمان و مکان، به دنبال یافتن خوشبختی معنوی و روحی بود که در بقای اندیشههای اشعار از دست نیفته بود.
بهار یک روز تصمیم گرفت که به پادشاهی بیاید و دربار آنجا نصیحت بگوید. او هنوز دنبال راهی بود که به رمزهای زندگی وجودی خویش دست پیدا کند. او در این تلاش به آرامش و شفقت پادشاه باور داشت و امیدوار بود که به عنوان یک پیرامونش مورد استقبال قرار بگیرد.
بهار، با چشمان خیره به زیباییهای پادشاهی نگاه کرد و در فرصتی که فرصت خواتم شاهنامه را برایش گشود، با خاطرات تاریخی پادشاهان گذشته آشنا شد. او به زندگی دیگران نگاهی تازه داشت و در آن شرایط، نیکی و خیر کمیاب به نظرش میرسید.
پادشاه به سختی از لحظاتی که بهار در اختیارش گذاشت بهره برد و احساسی نو در خود بیدار کرد. او فهمید که زندگی در ارتباط با دیگران، با شهامت و شجاعت بهبود پیدا میکند و از نگاه جدید، بهار همچنان در جستجوی زیباییهای دنیا و اندیشههای خداوندی بود.
بهار با این احساس، تصمیم گرفت که همواره با پادشاه و پادشاهی همراه باشد و در زمان و مکانی که به او زندگیای تازه و روشن و جذابی بخشید با خود، زیبایی اشعار معراج و مولوی و حافظ را رقصیده بدواند.
با ما در مرشدی همراه شوید.
(** این داستان تأثیر برخی از افكار و اندیشههای شاعر معروف ایرانی، مولوی و حافظ، را نمایه میکند. تصویر بالا تزئینی است **)