در دوران گذشتهای دور، در سرزمینی دور افتاده از دیدهی بشر، یک قصه میگذشت. این قصه از زمان ابتدا تا ابدیت، از دنیای ما به دنیای دیگری تکیه میکرد. این قصه، نگاهی عمیق به زندگی و آثار یک کارگردان بزرگ بود، که همیشه خلق کردگارانهی او را در نمایشهای خود بازتاب میداد.
این کارگردان شهیر، آکیرا کوروساوا نام داشت. او با دید خلاق و اندیشههای پرکشش خود، دنیایی را در امانت گرفت که همزمان با رنگ و بوی ملتهای شرقی و غربی پریشانی و آرامش را به هم پیوند میزد.
داستانی که از دانه ابریشم به دست ما میرساند، داستان یک جوان شهوانی بود که در جستجوی زندگی و اقتدار بود. او به دنبال خودکشی و زیر پای مارها میدوید، اما در انتها در میانهی خونریزی و فریادهای روزآزمایانه خود، با یک مسیر ناگهانی روبرو میشود. این مسیر، رهگشایی بود که او را به طریق صلح و برادری هدایت میکرد.
آثار آکیرا کوروساوا همیشه با روحیهی شاعرانه و نغمههای غمگین و شاد، نبضی از زندگی و مرگ را میکوبند. از تابوهای جامعه گرفته تا پیرامون حقوق انسانی و آزادی، همهی مفاهیم با او دوست بودند و هرآنچه در دلهای سرشار از دردها میپوشیدند، با تاریخی حیرتانگیز و شگفتزده به حیات میبرد.
با ما در مرشدی همراه شوید، و با عبور از رودخانههای زندگی و مرگ، دنیایی جدید را اکتشاف کنیم. تصویر بالا تزئینی است.
“بهرهمند از پردههای خودت نخواهی دید. بهرهمند از احساسات بیپردهی خود، خودت را خواهی دید.” – آکیرا کوروساوا