آن سکستون، شاعری که با صدایی اعترافی و بیپروا، ژرفترین رازهای درون انسان را به شعر بدل کرد، همواره در تلاش بود تا از تاریکیهای روح سخن بگوید. او که خود را در آشوبهای روانی و تلاش برای یافتن آرامش رها کرده بود، با اشعاری پر از احساس و تصاویر تکاندهنده، خوانندگانش را به سفری عمیق در درون خود میبرد.
در این داستان، میخواهیم روح آثار سکستون را در بافت فرهنگی ایران جاری کنیم. داستانی که در آن، زنی در جستوجوی خود، با تاریخ، فرهنگ و طبیعت ایران درهم میآمیزد و در این میان، از تاریکیها به روشنایی میرسد.
داستان: صدای اعتراف در کویر
در دل کویر ایران، زنی به نام مهتاب در خانهای گلی با پنجرههایی رو به آسمان بیکران زندگی میکرد. خانهاش پر از خاطرات بود؛ خاطراتی که گاه او را در خود غرق میکرد و گاه به او بال میداد. مهتاب، زنی بود که هرگز از جستوجوی معنا دست برنمیداشت. او هر شب زیر نور ماه، در حیاط خانه مینشست و با صدای باد که از میان شنهای کویر میگذشت، نجوا میکرد.
یک شب، در حالی که ماه کامل بود و آسمان پر از ستاره، مهتاب احساس کرد که گویی صدایی از درونش او را صدا میزند. صدایی که میگفت: «اعتراف کن. اعتراف کن تا آزاد شوی.» او شروع به نوشتن کرد. بر روی کاغذهای زردی که از مادربزرگش به ارث برده بود، کلمات جاری شدند:
«من ترسیدم. از تاریکیها و از نور. از سکوت و از فریاد.
من گم شدم. در آشوب روح خود، در کویر تنهاییام.
ولی امروز، من اعتراف میکنم.
اعتراف میکنم که زندهام، حتی اگر زخمی باشم.
اعتراف میکنم که میخواهم بدرخشم، حتی اگر در تاریکی باشم.»
این کلمات، آغاز سفری شد برای مهتاب. او شروع به قدمزدن در کویر کرد، در جستوجوی خود. در راه، با مردمانی روبرو شد که هر یک داستانهای خود را داشتند. زنی که عشق را از دست داده بود، مردی که در جنگ، همه چیز را باخته بود، کودکی که رویایش پرواز بود. مهتاب، با هر داستان، بخشی از خود را بازمییافت.
در یکی از روزها، به چشمهای رسید که آب آن زلال و روشن بود. در کنار چشمه، پیرزنی نشسته بود که چهرهاش حکایت از سالها تجربه داشت. پیرزن به مهتاب گفت: «صدای اعتراف تو، صدای همه ماست. تو تنها نیستی. ما همه در این سفریم، در جستوجوی نور در تاریکی.»
مهتاب، با این حرفها، احساس آرامش کرد. او فهمید که اعتراف، نه نشانه ضعف، بلکه نشانه شجاعت است. او اشعارش را به اشتراک گذاشت و داستانهایش را برای دیگران تعریف کرد. صدایش، در سراسر کویر پیچید و به قلبهای بسیاری راه یافت.
سبک و تأثیرات آن سکستون
این داستان، با الهام از سبک آن سکستون نوشته شده است. او که از پیشگامان شعر اعترافی بود، با صدایی صادقانه و بیپروا، از تجربههای شخصیاش سخن میگفت و در این راه، به قلب مسائل جهانی دست مییافت. شعر مشهور او، «هرجاس که من میروم، شما هم هستید» (The place I Go, You Go)، نمونهای از این صدای اعترافی است که در آن، تاریکیها و روشناییهای زندگی انسان را به تصویر میکشد.
با ما در مرشدی همراه شوید
در این داستان، تلاش کردیم تا روح آثار آن سکستون را با فرهنگ و طبیعت ایران درهم آمیزیم. مهتاب، همچون صدای سکستون، در جستوجوی خود، از تاریکیها به روشنایی میرسد و در این راه، با دیگران ارتباط برقرار میکند. با ما همراه شوید تا در این سفر ادبی، صدای اعتراف خود را بیابید و آن را با جهان به اشتراک بگذارید.
تصویر بالا تزئینی است.