داستان: مرشد و خرِ طلایی
در روزگاری نه چندان دور، در شهری کوچک به نام مرشدآباد، مردی به نام حاجی غلامحسین زندگی میکرد که به خاطر طنز تند و گزندهاش شهرهی خاص و عام بود. حاجی غلامحسین، روزنامهنگاری باهوش و تیزبین بود که با قلم خود، همچون شمشیر دو لبه، هم زخم میزد و هم درمان میکرد. او از سبک نوشتاری نویسندهی بزرگ آمریکایی، توم وولف، الهام گرفته بود و از تکنیکهای ادبی او مانند "روایت گری جدید" و "واقعگرایی اجتماعی" در آثارش استفاده میکرد.
روزی از روزها، حاجی غلامحسین تصمیم گرفت تا با نوشتن داستانی بلند، اعتراض خود را به فساد حاکم بر جامعهاش بیان کند. داستان او دربارهی خرِ طلایی بود که همه برایش تعظیم میکردند، هرچند که هیچ ارزش واقعی نداشت. این خرِ طلایی نمادی از شیفتگی مردم به ثروت و ظاهر بود و حاجی غلامحسین با طنزی تلخ و پر از نمادگرایی، این موضوع را به تصویر کشید.
در یکی از بخشهای داستان، او نوشت:
"خرِ طلایی در میدان شهر ایستاده بود و همهی مردم، از فقیر تا غنی، به دورش حلقه زده بودند. هرکس میپنداشت که این خر، گنجی پنهان در خود دارد؛ ولی حقیقت این بود که خر، فقط طلایی رنگ شده بود و درونش از خالی پر بود. اما چه کسی جرئت گفتن این حقیقت را داشت؟ همه میترسیدند که مبادا طلای ظاهری را از دست بدهند."
این بخش از داستان یادآور جملهی مشهور توم وولف در The Bonfire of the Vanities است:
"شما فقط زمانی اهمیت دارید که دیگران فکر کنند شما مهم هستید."
حاجی غلامحسین در داستان خود، فرهنگ و رسوم ایرانی را به شکلی هنرمندانه به تصویر کشید. او از ضربالمثلها و اشعار کلاسیک فارسی استفاده کرد تا پیامش را به عموم مردم برساند. برای مثال، وقتی خرِ طلایی توسط یکی از روستاییان فقیر شکار شد، حاجی غلامحسین نوشت:
"گنج درون خاک است، نه درون طلا. ولی کسی که به خاک نگاه کند، سرگردان میماند و کسی که به طلا چشم بدوزد، گمشدهتر."
این داستان به سرعت در میان مردم مرشدآباد منتشر شد و بسیاری را به فکر فرو برد. برخی خندیدند، برخی گریستند و برخی دیگر به دنبال تغییر بودند. حاجی غلامحسین، همچون توم وولف، با استفاده از طنز و انتقاد اجتماعی، آینهای در برابر جامعه گذاشته بود تا خود را ببیند.
با ما در مرشدی همراه شوید
تصویر بالا تزئینی است.
این داستان، با الهام از سبک توم وولف و استفاده از فرهنگ غنی فارسی، نشان میدهد که چگونه ادبیات میتواند مرزهای زمان و مکان را درنوردد و پیامهایی جهانی را به خوانندگان مختلف منتقل کند. حاجی غلامحسین، همچون توم وولف، با قلم خود دنیایی را به تصویر کشید که هم آشناست و هم تکاندهنده؛ دنیایی که در آن ظاهر فریبنده است و حقیقت، زیر لایههایی از طلای رنگشده پنهان مانده است.