سفر اخیر نخست وزیر اسرائیل ، بنیامین نتانیاهو به کاخ سفید ، گفتگوی قابل توجهی در مورد تغییر پویایی در خاورمیانه ایجاد کرده است. این دیدار نشانگر شناخت دولت ترامپ مانورهای نظامی و سیاسی نتانیاهو ، به ویژه در مورد غزه و ایران است. در حالی که ممکن است ظاهر یک تراز استراتژیک وجود داشته باشد ، واقعیت یک تعامل پیچیده از قدرت ، دیپلماسی و نارضایتی های تاریخی است که باعث بررسی دقیق تر می شود.
از زمان فعالیت افتتاحیه ترامپ ، وعده دستیابی به صلح پایدار در غزه به عنوان یک هدف قابل دستیابی مورد توجه قرار گرفت. با این حال ، هرچه پیچیدگی های منطقه آشکار شد ، آشکار شد که شش ماه از ریاست جمهوری ترامپ ، این آرزوها تا حد زیادی عملی نشده اند. ترامپ در دومین دوره خود در ژانویه سال 2025 وارد دوره دوم شد و ظاهراً از نتانیاهو در مورد درگیری های قبلی ، به ویژه در مورد عملیات نظامی و بیعت های سیاسی ، ناامید شد. تبریک عمومی نتانیاهو به پیروزی انتخاباتی خود به جو بایدن تبریک می گوید ، روابط ایالات متحده و اسرائیل را در یک لحظه بحرانی ترغیب کرد.
با این حال ، بخش مهمی از روایت پیرامون رویکرد فعلی ترامپ در تغییر اساسی در چشم انداز نهفته است. مشاهدات یک تحول واضح را نشان می دهد: ترامپ اکنون چشم انداز ژئوپلیتیکی را نه تنها از طریق لنزهای مداخله آمریکا بلکه به عنوان مرحله ای که اسرائیل به طور قابل ملاحظه ای تعادل قدرت را تغییر داده است ، درک می کند. این دیدگاه فرصتی را به ترامپ می دهد – جایی که او می تواند اعتبار را برای نتایج که مستقیماً توسط ایالات متحده ارکستر نشده است ، مطالبه کند بلکه در عوض توسط ابتکارات استراتژیک اسرائیل هدایت می شود.
در ارزیابی حقیقت رسیدگی به رهبری آمریکا از درگیری اسرائیل و فلسطین ، مشخص است که هم ادارات ترامپ و هم بایدن کوتاه شدند ، هرچند به دلایل مختلف. وضعیت تهاجمی ترامپ ، همراه با رویکرد دیپلماتیک بیشتر بایدن ، نتوانست به طور مؤثر از پیچیدگی های منطقه حرکت کند. در حالی که دیپلماسی باید پیروز شود ، برای اسرائیل ضروری است که در موضع خود در برابر گروه هایی مانند حماس و حزب الله ثابت قدم بگذارد. برای نتانیاهو ، ادامه عملیات نظامی و تمرکز بر انزوا سیاسی ایران برای امنیت ملی و ثبات منطقه ای بسیار مهم است.
واقعیت شدید از جنگ این است که حتی پیروزی های درک شده با هزینه ای شدید به دست می آیند. درگیری های مداوم ، از دست دادن غم انگیز زندگی غیرنظامیان و ماهیت چرخه ای خشونت را مورد توجه قرار می دهد. تأکید می کند که ، در جنگ ، در حالی که ممکن است موفقیت تاکتیکی حاصل شود ، حقیقت اصلی این است که همه از دست می دهند. مبارزات نظامی اسرائیل ، به ویژه عملیات هدفمند علیه حماس و جاه طلبی های هسته ای ایران ، نه تنها تهدید وجودی که این نهادها برای اسرائیل بلکه به منافع ایالات متحده در منطقه نیز مطرح می کنند.
استراتژیک ترور رهبران نظامی ایران و دانشمندان هسته ای موفق بوده اند و بر تصمیم ترامپ برای در نظر گرفتن استقرار دارایی های نظامی مانند بمب افکن های B2 علیه سایت های ایرانی تأثیر گذاشته اند. این اقدام نشان دهنده تأیید استراتژیک سیاست های تهاجمی نتانیاهو است. با این حال ، پیام اساسی مبنی بر اینکه دولت ترامپ باید درونی کند این است که به جای خواستار امتیازات از اسرائیل ، باید از تلاشهای خود ، به ویژه علیه نیروهایی که ثبات منطقه را تهدید می کنند ، پشتیبانی بی بدیل ارائه دهند.
اقتدار فلسطین ، گرچه ظاهراً یک نهاد حاکم به معنای حمایت از صلح و امنیت است ، اما غالباً تهدیدی بالقوه متناقض برای حاکمیت اسرائیل و با تمدید منافع ایالات متحده است. شکست تاریخی دولتهای پی در پی ریاست جمهوری آمریکا از سال 2001 در پیمایش در این چشم انداز چالش برانگیز نباید نادیده گرفته شود. این به عنوان یادآوری واضح از عواقب دیپلماسی نابجا است.
برای نیتاهاهو، مسیر رو به جلو باید با ادامه ادعا در برابر مخالفان مشخص شود و به آن فشار بیاورد ترامپ دولت برای اتخاذ نقش حمایتی قوی تر. از نظر دیپلماتیک ، ایالات متحده می تواند از نفوذ خود برای حفظ تعادل منطقه ای بهره ببرد و در عین حال مدیریت روابط با کارگزاران قدرت مانند روسیه ، کره شمالی و چین نیز اطمینان حاصل کند که آنها به منافع اسرائیل برخورد نمی کنند.
سفر اخیر نخست وزیر اسرائیل ، بنیامین نتانیاهو به کاخ سفید ، گفتگوی قابل توجهی در مورد تغییر پویایی در خاورمیانه ایجاد کرده است. این دیدار نشانگر شناخت دولت ترامپ مانورهای نظامی و سیاسی نتانیاهو ، به ویژه در مورد غزه و ایران است. در حالی که ممکن است ظاهر یک تراز استراتژیک وجود داشته باشد ، واقعیت یک تعامل پیچیده از قدرت ، دیپلماسی و نارضایتی های تاریخی است که باعث بررسی دقیق تر می شود.
از زمان فعالیت افتتاحیه ترامپ ، وعده دستیابی به صلح پایدار در غزه به عنوان یک هدف قابل دستیابی مورد توجه قرار گرفت. با این حال ، هرچه پیچیدگی های منطقه آشکار شد ، آشکار شد که شش ماه از ریاست جمهوری ترامپ ، این آرزوها تا حد زیادی عملی نشده اند. ترامپ در دومین دوره خود در ژانویه سال 2025 وارد دوره دوم شد و ظاهراً از نتانیاهو در مورد درگیری های قبلی ، به ویژه در مورد عملیات نظامی و بیعت های سیاسی ، ناامید شد. تبریک عمومی نتانیاهو به پیروزی انتخاباتی خود به جو بایدن تبریک می گوید ، روابط ایالات متحده و اسرائیل را در یک لحظه بحرانی ترغیب کرد.
با این حال ، بخش مهمی از روایت پیرامون رویکرد فعلی ترامپ در تغییر اساسی در چشم انداز نهفته است. مشاهدات یک تحول واضح را نشان می دهد: ترامپ اکنون چشم انداز ژئوپلیتیکی را نه تنها از طریق لنزهای مداخله آمریکا بلکه به عنوان مرحله ای که اسرائیل به طور قابل ملاحظه ای تعادل قدرت را تغییر داده است ، درک می کند. این دیدگاه فرصتی را به ترامپ می دهد – جایی که او می تواند اعتبار را برای نتایج که مستقیماً توسط ایالات متحده ارکستر نشده است ، مطالبه کند بلکه در عوض توسط ابتکارات استراتژیک اسرائیل هدایت می شود.
در ارزیابی حقیقت رسیدگی به رهبری آمریکا از درگیری اسرائیل و فلسطین ، مشخص است که هم ادارات ترامپ و هم بایدن کوتاه شدند ، هرچند به دلایل مختلف. وضعیت تهاجمی ترامپ ، همراه با رویکرد دیپلماتیک بیشتر بایدن ، نتوانست به طور مؤثر از پیچیدگی های منطقه حرکت کند. در حالی که دیپلماسی باید پیروز شود ، برای اسرائیل ضروری است که در موضع خود در برابر گروه هایی مانند حماس و حزب الله ثابت قدم بگذارد. برای نتانیاهو ، ادامه عملیات نظامی و تمرکز بر انزوا سیاسی ایران برای امنیت ملی و ثبات منطقه ای بسیار مهم است.
واقعیت شدید از جنگ این است که حتی پیروزی های درک شده با هزینه ای شدید به دست می آیند. درگیری های مداوم ، از دست دادن غم انگیز زندگی غیرنظامیان و ماهیت چرخه ای خشونت را مورد توجه قرار می دهد. تأکید می کند که ، در جنگ ، در حالی که ممکن است موفقیت تاکتیکی حاصل شود ، حقیقت اصلی این است که همه از دست می دهند. مبارزات نظامی اسرائیل ، به ویژه عملیات هدفمند علیه حماس و جاه طلبی های هسته ای ایران ، نه تنها تهدید وجودی که این نهادها برای اسرائیل بلکه به منافع ایالات متحده در منطقه نیز مطرح می کنند.
استراتژیک ترور رهبران نظامی ایران و دانشمندان هسته ای موفق بوده اند و بر تصمیم ترامپ برای در نظر گرفتن استقرار دارایی های نظامی مانند بمب افکن های B2 علیه سایت های ایرانی تأثیر گذاشته اند. این اقدام نشان دهنده تأیید استراتژیک سیاست های تهاجمی نتانیاهو است. با این حال ، پیام اساسی مبنی بر اینکه دولت ترامپ باید درونی کند این است که به جای خواستار امتیازات از اسرائیل ، باید از تلاشهای خود ، به ویژه علیه نیروهایی که ثبات منطقه را تهدید می کنند ، پشتیبانی بی بدیل ارائه دهند.
اقتدار فلسطین ، گرچه ظاهراً یک نهاد حاکم به معنای حمایت از صلح و امنیت است ، اما غالباً تهدیدی بالقوه متناقض برای حاکمیت اسرائیل و با تمدید منافع ایالات متحده است. شکست تاریخی دولتهای پی در پی ریاست جمهوری آمریکا از سال 2001 در پیمایش در این چشم انداز چالش برانگیز نباید نادیده گرفته شود. این به عنوان یادآوری واضح از عواقب دیپلماسی نابجا است.
برای نیتاهاهو، مسیر رو به جلو باید با ادامه ادعا در برابر مخالفان مشخص شود و به آن فشار بیاورد ترامپ دولت برای اتخاذ نقش حمایتی قوی تر. از نظر دیپلماتیک ، ایالات متحده می تواند از نفوذ خود برای حفظ تعادل منطقه ای بهره ببرد و در عین حال مدیریت روابط با کارگزاران قدرت مانند روسیه ، کره شمالی و چین نیز اطمینان حاصل کند که آنها به منافع اسرائیل برخورد نمی کنند.
سرانجام ، اگر دولت ترامپ لنزهایی را اتخاذ کند که اعتبار و ضرورت حمایت از منافع استراتژیک اسرائیل را می بیند ، پتانسیل توافق غیرقانونی مربوط به متحدین منطقه می تواند به یک هدف واقع بینانه تبدیل شود. این چشم انداز متکی به شناخت اهمیت اسرائیل نه تنها به عنوان یک متحد بلکه به عنوان یک بازیگر مهم در تضمین یک خاورمیانه ایمن و پایدار است. همکاری بین ایالات متحده و اسرائیل باید ریشه در احترام متقابل و به رسمیت شناختن منافع مشترک داشته باشد ، زیرا این امر در نهایت راه را برای صلح ماندگارتر در یک منطقه بدنام ناپایدار هموار می کند.
دونالد سی بولدوک