تأثیر یک بار گسترده ایران در خاورمیانه به سرعت در حال کشف است. از سوریه تا لبنان ، عراق و یمن ، گرفتن تهران از نیروهای پروکسی و جاه طلبی های منطقه ای در حال افزایش است. در چند سال گذشته ضررهای کلیدی و اشکالات استراتژیک شاهد بوده است که نشانگر عقب نشینی عجولانه فراتر از پذیرش ساده شکست است. این تغییر با تغییرات چشمگیر در چشم انداز ژئوپلیتیکی مشخص شده است ، زیرا ایران با فشار زیاد از رقبای منطقه ای و نیروهای خارجی ، در درجه اول ایالات متحده و اسرائیل روبرو است.
درگذشت حسن نصرالله در سال 2024 فقط یک ضرر دیگر برای حزب الله نبود ، بلکه یک لحظه مهم بود که نشانگر آتروفی برگشت ناپذیر قدرت منطقه ای یکبار بزرگ ایران بود. سالها ، نفوذ تهران در لبنان ، عراق ، سوریه و یمن به شبکه ای از نیروهای پروکسی و حزب الله در این مرکز وابسته بودند. اما مرگ نصرالله ، همراه با فروپاشی استراتژیک رژیم اسد در سوریه ، فشار فزاینده ای بر متفقین ایران در هر دو لبنان و عراق و وضعیت تغییر در یمن ، پایان تسلط منطقه ای ایران است. این صرفاً نتیجه خسارات نظامی نیست بلکه یک عقب نشینی واضح و اجباری توسط تهران است ، زیرا پروکسی های آن تسلیم می شوند ، تأثیر آن از بین می رود و جاه طلبی های منطقه ای یک بار در حال کشف آن است.
سوریه مدتهاست که قلب استراتژی منطقه ای ایران بوده است. حمایت نظامی و مالی تهران از بشار اسد در طول جنگ وحشیانه این کشور به تثبیت رژیم وی و گسترش نفوذ ایران در کل لوانت کمک کرد. با این حال ، تا دسامبر سال 2024 ، اوضاع به طرز چشمگیری تغییر کرده بود. نیروهای شورشی ، به رهبری حیات تحریر الشام (HTS) و جناح های تحت حمایت ترکیه ، با موفقیت رژیم اسد را سرنگون کردند و نشانگر آغاز پایان حضور ایران در سوریه بود.
هنگامی که عمیقاً در کشور تعبیه شد ، ایران مجبور به عقب نشینی شد. سپاه گارد انقلابی ایران (IRGC) و شبه نظامیان وابسته ، که زمانی در عملیات تهران محوری است ، تا حد زیادی عقب نشینی کرده اند و خلاء را ترک می کنند که ایران نمی تواند آن را پر کند. در جای خود ، رهبری انتقالی جدید سوریه در زیر احمد الشرا ، رئیس HTS پدیدار شده است ، که نمادی از وقفه شدید از گذشته و یک چرخش قطعی از حوزه نفوذ ایران است. در حالی که وفاداران اسد برخی از جایگاه ها را حفظ می کنند ، این کشور در یک جهت سیاسی جدید حرکت می کند ، از جمله یک باز بودن بی سابقه برای عادی سازی روابط با اسرائیل.
این تحول در سوریه منزوی نیست بلکه بخشی از تنظیم مجدد منطقه ای گسترده تر است که ایران را به حاشیه رانده است. درگذشت حسن نصرالله و سقوط رژیم اسد در دوره جدیدی به وجود آمده است. شارا ، زمانی که یک شخصیت اصلی در مخالفت رادیکال اسلامی سوریه بود ، اکنون به عنوان رئیس جمهور انتقالی فعالیت می کند. ظهور او نشانگر اوج یک سری از شیفت ها است که تهران را کنار گذاشته است: از سقوط متحدین سنتی تا ظهور یک دولت طرفدار فرهنگ و مستعار ، به رهبری اسلامی در دمشق.
سوریه ، که زمانی به عنوان سنگ بنای به اصطلاح “هلال شیعه” تصور می شد ، دیگر در مدار ایران نیست. صعود شارا ، بیشتر منزوی تر تهران است زیرا سوریه با قدرتهای منطقه ای که مدت هاست با نفوذ ایران مخالف است ، تراز می کند. در حالی که او هنوز هم باید با سایه طولانی روابط قبلی خود با القاعده مقابله کند ، رهبری شارا نشان دهنده پارگی قطعی با نظم منطقه ای به رهبری ایران است. این بازپرداخت تأکید بر پرده های گسترده تر از جاه طلبی های تهران برای یک راهرو تحت سلطه شیعه که از ایران به مدیترانه کشیده شده است.
در لبنان ، وضعیت حزب الله از زمان ظهور از جنگ داخلی دهه 1980 ، هنگامی که برای اولین بار خود را به عنوان پیشتاز جاه طلبی های انقلابی ایران در لوانت معرفی کرد ، بسیار دقیق تر از هر نقطه ای است. این گروه مدتهاست که به عنوان مؤثرترین پروکسی تهران خدمت کرده است ، ابزاری ضروری برای پیش بینی نفوذ و بازدارندگی در سراسر منطقه. اما درگذشت حسن نصرالله و فرسایش متعاقب آن ظرفیت نظامی حزب الله ، که تا جنگ سال 2024 با اسرائیل تشدید شد ، این سازمان را به طرز خطرناکی در معرض خطر قرار داده است. آنچه متحمل شده است صرفاً یک شکست تاکتیکی نیست بلکه از دست دادن عمیق اعتبار و ارتباط استراتژیک است.
حزب الله ، که زمانی نیرویی نیرومند در نظر گرفته می شد که قادر به به چالش کشیدن سیاست داخلی لبنان و قدرتهای منطقه ای مانند اسرائیل است ، اکنون با واقعیت خلع سلاح روبرو است. سالهاست که حزب الله در برابر خواستار خلع سلاح خود مقاومت کرده و خود را به عنوان “مدافع غیر رسمی” لبنان در برابر پرخاشگری اسرائیل قرار می دهد. اما جنگ سال 2024 نقاط ضعف خود را نشان داد: بخش اعظم رهبری آن توسط اعتصابات اسرائیل از بین رفت ، زیرساخت های آن به شدت آسیب دیده و توانایی آن در جنگ علیه اسرائیل ، اصلی ترین رأس آن ، به شدت دچار اختلال شده است.
فشار زیاد دولت لبنان ، با حمایت جامعه بین المللی ، آینده حزب الله را نامشخص کرده است. برای خلع سلاح و دولت لبنان برای ادعای حاکمیت خود ، عاری از نفوذ ایران ، اجماع فزاینده ای در لبنان وجود دارد. در حالی که رهبران حزب الله ، و دبیرکل آن ، نعیم قاسم ، علناً مفهوم خلع سلاح را رد کرده اند ، این گروه به طور فزاینده ای وارد می شوند. مقاومت مسلحانه حزب الله علیه اسرائیل ، که زمانی حمایت خود را از هر دو جناح محلی و ایران بدست می آورد ، اکنون با مقاومت در حال رشد در برابر مقاومت در درون بازیگران سیاسی لباران ، با مقاومت در حال افزایش است.
علیرغم اطمینان ایران به حزب الله مبنی بر اینکه محکم خواهد بود ، علائم عقب نشینی وجود دارد. حزب الله ، تحت فشار مستقیم ایران ، به طور فزاینده ای لفاظی های خود را تغییر می دهد ، و نشان می دهد که در نهایت ممکن است برای بحث در مورد خلع سلاح باز باشد ، نه به این دلیل که از نظر نظامی شکست خورده است ، بلکه به این دلیل که خود ایران دوباره در حال کالیبره شدن وضعیت منطقه ای خود است. تهران دیگر در موقعیتی برای حفظ توانایی های نظامی حزب الله و نه ارائه نوع پشتیبانی از آن است. این تغییر بخشی از یک حرکت گسترده تر و استراتژیک است که بیهودگی درگیری بیشتر و خطرات ناشی از آن را تشخیص می دهد ، به ویژه با آمادگی اسرائیل برای تشدید هرگونه تقابل.
مبارزات حزب الله نشان دهنده کاهش بزرگتر نفوذ ایران در لبنان است. سالهاست که دولت لبنان به دلیل چنگال حزب الله بر قدرت سیاسی و نظامی قادر به اثبات حاکمیت کامل نیست. اما با تضعیف حزب الله و رژیم اسد سرنگون شد ، آینده سیاسی لبنان به طور فزاینده ای توسط نیروهایی که به دنبال رهایی کشور از سلطه خارجی هستند ، چه از اسرائیل ، ایران و چه سایر قدرتهای خارجی شکل می گیرد. به نظر می رسد روزهای حزب الله به عنوان یک قدرت سیاسی و نظامی بدون بررسی در لبنان ، به نظر می رسد که تأثیر کاهش یافته ایران را نشان می دهد.
قدرت ایران در عراق همچنان قابل توجه است اما به طور فزاینده ای تحت فشار قرار می گیرد. تهران مدتهاست که برای گسترش قدرت خود در عراق به شبه نظامیان مانند نیروهای بسیج مردمی (PMF) اعتماد کرده است. این گروه ها ، که در پی بحران داعش تشکیل شده اند ، به طور رسمی در نیروهای امنیتی عراق ادغام شدند اما تحت کنترل و راهنمایی واقعی ایران باقی مانده اند. سالهاست که ایران از این شبه نظامیان برای حفظ یک دژ در عراق استفاده می کند و به عنوان یک لامپ برای فعالیت های خود در سوریه و لبنان خدمت می کند. با این حال ، با فشار زیاد ایالات متحده و اسرائیل ، تهران مجبور شده است تا موقعیت خود را در عراق تجدید نظر کند.
ایالات متحده و اسرائیل این مسئله را روشن کرده اند که آنها شبه نظامیان تحت حمایت ایرانی را که با مصونیت از مجازات در عراق کار می کنند تحمل نمی کنند. این امر منجر به تغییر استراتژیک در رویکرد ایران شده است. به تازگی ، ایران به نیروهای شبه نظامی خود در عراق توصیه کرده است که بایستند یا برای منحل شدن آماده شوند ، نشانه ای واضح مبنی بر اینکه تهران خطرات افزایش تنش ها در منطقه را تشخیص می دهد. ایران نتیجه فاجعه آمیز درگیری های خود را در سوریه و لبنان مشاهده کرده است ، جایی که متحمل خسارات قابل توجهی شده است. اکنون ، با افزایش توانایی های نظامی اسرائیل و ادامه نفوذ ایالات متحده در عراق ، تهران در حال حرکت است تا به صورت تاکتیکی ردپای خود را در کشور کاهش دهد ، اگرچه از حضور خود در کل در آنجا چشم پوشی نمی کند.
برخی از رهبران شبه نظامیان ، زمانی که به ایران وفادار بودند ، اکنون تصمیم می گیرند که خود را از تهران فاصله بگیرند. این تا حدودی به دلیل رستاخیز احساسات ناسیونالیستی عراقی علیه هژمونی تهران است ، در حالی که دولت عراق به دنبال نشان دادن قصد اثبات حاکمیت خود بر شبه نظامیان است. PMF به طور فزاینده ای تحت فشار قرار گرفته است تا واقعاً در نیروهای مسلح رسمی عراق ادغام شود و این باعث تضعیف توانایی ایران در کنترل مستقیم آنها می شود. اما در حالی که یک بار محکم ایران بر عراق در حال شل شدن است ، متحدین عراقی آن در PMF در حال ارسال سیگنال های متناقض در مورد تمایل خود برای خلع سلاح هستند.
این تغییر فقط مربوط به استراتژی نظامی نیست ، بلکه در مورد شناخت تهران از تغییر محیط ژئوپلیتیکی است. منافع ایران در عراق نه تنها توسط ایالات متحده و اسرائیل بلکه با تمایل عراق برای استقلال بیشتر مورد تهدید قرار می گیرد. فشار رو به رشد این نیروهای خارجی ، همراه با کاهش اراده رهبران شبه نظامیان محلی برای حفظ روابط خود با تهران ، آغاز عقب نشینی ایران از عراق ، هرچند بسیار تدریجی از سوریه یا لبنان است. سرانجام خیلی بستگی به فشار ایالات متحده و اسرائیل به عراق خواهد داشت تا فاصله خود را از تهران بگیرند.
پروکسی ایران در یمن ، جنبش حوثی ، مدتهاست که بخش مهمی از استراتژی منطقه ای آن بوده است. سالهاست که ایران در مبارزه با دولت یمنی و ائتلافی از کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی از حوثی ها با اسلحه ، آموزش و پشتوانه سیاسی حمایت می کند. موفقیت حوثی ها در کنترل پایتخت یمن ، صنعا و مناطق بزرگی از کشور یک دستاورد اصلی برای ایران در منطقه محسوب می شد. با این حال ، تا آوریل 2025 ، اوضاع به شدت تغییر کرده است.
تحت رهبری رئیس جمهور ترامپ ، ایالات متحده مجموعه ای از اعتصابات نظامی قاطع علیه مواضع حوثی را آغاز کرده است. این اعتصابات باعث تلفات گسترده ای شده است که حداقل 31 رهبر حوثی کشته و ده ها زخمی دیگر کشته و ده ها نفر دیگر. ایالات متحده زیرساخت های مهم ، از جمله سیستم های موشکی و تأسیسات هواپیماهای بدون سرنشین را هدف قرار داده است و به توانایی های نظامی حوثی ها آسیب های قابل توجهی وارد کرده است. این فشار از سوی ایالات متحده ، حوثی ها را آسیب پذیر و به طور فزاینده ای منزوی کرده است و منابع و ظرفیت مبارزه با آنها کاهش می یابد.
در همین حال ، ایران ، هنگامی که پشتیبان سرسخت آنها بود ، به طرز چشمگیری از میدان نبرد غایب است. تهران ، که در حال حاضر از عقب نشینی در سوریه ، لبنان و عراق قادر به ارائه همان سطح پشتیبانی از حوثی هایی نیست که قبلاً انجام داد. گزارش ها حاکی از آن است که ایران حتی به حوثی ها توصیه کرده است که یک عقب نشینی تاکتیکی را در نظر بگیرند یا در مورد حل و فصل با دولت یمنی مذاکره کنند. حوثی ها ، که به جای خود برای مراقبت از خودشان باقی مانده اند ، تحت محاصره قرار می گیرند و در برابر افزایش فشار نظامی و حمایت از حمایت از حامی یک بار قابل اعتماد خود ، که بیشتر به مذاکرات مهم خود با ایالات متحده در مسقط در برنامه هسته ای این کشور متمرکز شده است.
عقب نشینی از حمایت ایران تأکید می کند که یک تغییر منطقه ای گسترده تر است و منعکس کننده اولویت های تغییر دهنده تهران و کاهش توانایی در حفظ شبکه های پروکسی خود در مواجهه با فشار خارجی است. حوثی ها اکنون با آینده ای نامشخص روبرو هستند که بین شکست های نظامی و حضور کمرنگ ایران در منطقه قرار گرفته است.
با مواجهه با ایران با شکست های نظامی و شکست های استراتژیک در سوریه ، لبنان ، عراق و یمن ، عقب نشینی آن به مراتب بیشتر از پذیرش ساده شکست محاسبه می شود. خروج تهران از سوریه ، تضعیف موقعیت حزب الله در لبنان ، پویایی تغییر در عراق و وضعیت در حال تغییر در یمن نشان دهنده کالیبراسیون مجدد استراتژی منطقه ای آن است. ایران دیگر در تلاش نیست تا نفوذ خود را گسترش دهد. درعوض ، به دنبال حفظ آنچه از قدرت خود باقی مانده است با مدیریت عقب نشینی و جلوگیری از رویارویی بیشتر با دشمنان خود ، حفظ می شود.
این عقب نشینی یک تأیید منطقی از شکست نیست بلکه یک شناخت واقع گرایانه است که جاه طلبی های ایران در خاورمیانه دیگر پایدار نیست. درگذشت نصرالله و تجزیه قدرت نظامی حزب الله ، همراه با فروپاشی نفوذ ایران در سوریه ، عراق و یمن ، شاخص های اصلی این روند گسترده تر است. تسلط منطقه ای ایران در حال از بین رفتن است ، نه تنها به دلیل شکست نظامی ، بلکه به دلیل اینکه تهران تصمیم به عقب نشینی گرفته است ، با تأیید خطرات ناشی از تشدید بیشتر می تواند برای بقای خود رژیم روحانی باشد. این که آیا این نشانگر آغاز یک نظم جدید منطقه ای است یا صرفاً یک بازپرداخت موقت ، هنوز دیده نمی شود. اما یک چیز واضح است: چنگال ایران در حال تضعیف است و پروکسی های آن ، هنگامی که قوی ترین کارت های آن ، اکنون تسلیم یا ایستاده اند.