حرفنوگ ، من در تاریکی کشیدم و از خواب بیدار شدم که چرخ های چرخ به سرعت ضربان قلب آهسته می شوند. من می توانم احساس کنم که قطار به مقصد ما نزدیک می شود ، بنابراین اسکله را پایین آورد و نابینایان را پیدا کرد تا یک گردنبند یاقوت از چراغ های ترمز پیدا کند که به موازات آهنگ ها اجرا می شود.
یک شبه باران باریده بود و جاده نرم و صاف بود ، آسمان یک نیمه شب آبی ، یک ماه D شکل در گوشه ای محو می شود. سحر دقایقی با هم فاصله داشت ، و من فقط می توانستم شوخی خانه های روی تپه ها را بیرون بیاورم ، چراغ هایی که در حال تابش می شوند ، به نظر می رسد که در میان لبه های آنها قرار دارد.
من به عنوان قطار خمیده در اطراف دریاچه ای که مانند استخر فلز صورتی می درخشید ، وارد راهرو شدم زیرا اولین نور بر روی سطح آن افتاد. در اطراف من ، مسافران اکنون در حال چیدن کیسه ها ، مسواک زدن دندان های خود و قفل کردن اسکله ها در محل بودند و مکث می کردند تا از پنجره ها بیرون بیایند زیرا یک جفت مناره مانند مدادهای تیز به چشم می آمد. افق استانبول در حال تمرکز بود.
پنج روز قبل ، من از خیابان پانکراس لندن به امید اینکه مسیر اصلی Orient Categorical را از طریق پاریس ، وین و بخارست بازگردانند ، پیاده شدم و پای آخر از صوفیه عبور کرد. با سفر به 2،450 مایل با راه آهن ، اکنون احساس رضایت عمیقی کردم زیرا درها باز می شدند و صدای تماس دوم به نماز از من استقبال می کرد. اما من هم چیز دیگری را احساس کردم: بازگرداندن رابطه عاشقانه من با قطارهای شب.
همه چیز در سال 2010 آغاز شد ، وقتی چهار ماه را گذراندم سوار شدن به قطارهای راه آهن هندبشر در ابتدا شبکه ریلی چیزی بیش از یک روش حمل و نقل را نشان می داد ، وسیله ای برای پایان دادن. اما من خیلی زود فهمیدم که قطارها دارای روح و شخصیت هستند ، هر یک از شخصیت ها به خودی خود. به همان اندازه که روز به روز از سفرها لذت می بردم – داغ چای در یک دست ، ساموسای تازه از طرف دیگر – و هجوم مداوم در اطرافم ، شبها را آرام کردم. بعد از تاریکی بود که من در خنک کردن درگاه باز ، آرامش پیدا می کردم ، با هاوکرها و بازرسان بلیط صحبت می کردم و در روز گذشته یادداشت می کردم. در حالی که دیگران می خوابیدند ، زندگی فراتر از کالسکه ادامه یافت و من بیدار ماندم تا شاهد آن باشم: بسته ای از سگهای Pye که در یک کوچه تغذیه می شوند. رانندگان بی حوصله کارت بازی روی تخته های اتومبیل ؛ در حالی که به سمت ساحل می روند ، بیست و یکم به من چشمک می زند. هر لحظه مانند یک هدیه احساس می شد ، و در حالی که در آن زمان متوجه آن نشده بودم ، قبلاً در سفر آهسته غوطه ور بودم.
سه سال پیش ، من آن جونت را از لندن به استانبول ، که شامل سه سرویس خواب بود ، ساختم: یک شبانه قدیمی شیطانی از پاریس تا وین. داسیای شگفت آور هوشمند از وین تا بخارست ؛ و اکسپرس Sofia-Itanbul به شدت به تأخیر افتاده است. سه سفر خارق العاده با محفظه های بسیار متفاوت ، همراهان و مناظر متفاوت. با این وجود ، جنون به اشتراک گذاری با غریبه ها ، نوشیدن ویسکی در ساعت 10 صبح و تلاش برای خوابیدن به موسیقی خلسه کافی بود تا ماجراجویی را برانگیخت که مرا از پالرمو به پرو می برد ، زیرا من دوباره در قطارهای شب مستند شدم.
تنها یک دهه قبل ، چنین سفرهایی در اروپا در حال غرق شدن بود ، ظهور خطوط هوایی بودجه و راه آهن پر سرعت که منجر به یک سرویس خدمات خواب می شود. اما چه کسی می دانست که جهان قرار است تعطیل شود؟ پس از قفل شدن ، سفر ریلی شروع به بازگشت به رادارهای مسافران کرد. با تغییر آب و هوا غیرقابل انکار ، مردم با کاوش نزدیکتر به خانه مشتاق بودند که ردپاهای کربن خود را کنترل کنند. شرکت های خصوصی ، مانند خواب تعاونی بلژیکی-دکل اروپا ، با برنامه هایی برای راه اندازی خواب های جدید در سراسر اروپا روبرو شدند و اپراتورهای موجود-از جمله Snälltåget سوئد و شبانه اتریش-می خواست مسیرها را گسترش دهد ، که توسط گروه های تبلیغاتی مانند گروه های تبلیغاتی تشویق می شود پشت سر هم وت oui au train de nuit!بشر
با لیست سطل قطار در دست ، که برخی از آنها هنوز شروع به کار نکردند ، من متوجه شدم که آیا قطارهای خواب هنوز جذابیت دارند – و چه کسی از آنها استفاده می کرد. طولی نکشید که متوجه شدم که ستون فقرات زمستان سوئد را در قطار شب نورملند به نارویک ، که توسط یک گروه از معلمان مدرسه از استکهلم در آخر هفته اسکی به کیررونا در لاپلند سوئد احاطه شده بود ، جارو کردم. در DIN یک ماشین ناهار خوری نئون ، آنها را به من پیشنهاد دادند که COD COD COD را روی Crispbread قرار دهم در حالی که توضیح می دهم کجا می توانم چراغ های شمالی را تعقیب کنم. آنها به من گفتند که آنها به طور مرتب از خواب برای تعطیلات آخر هفته ، در تابستان و زمستان استفاده می کردند و ترجیح می دادند یک شبه سوار به صف های ناخوشایند در فرودگاه شوند – و دفع مواد مایع ، آنها اضافه کردند و بطری های شراب را در صورت من لرزاند.
در دوره آفتاب نیمه شب در نروژ ، من با لودویگ ، یک همسر اصلی برای نگهبان ساحلی که تمام راه را به سمت Tromsø در نوک شمالی کشور در امتناع از کمک به تغییرات آب و هوا قرار داد ، ملاقات کردم. او بیش از 20 بار این مسیر را طی کرده بود و برخوردهایش را با زنان سالخورده و مستی های شاد که مهتاب خود را به اشتراک می گذارند ، بازگو می کرد و در ازای همراهی ، قلب گوزن های درمان شده را به وی ارائه می داد. و در اکسپرس بابانوئل در فنلاند ، من به همراه فرزندانم به خورشت گوزن دودی دودی رفتم و در حالی که برف در اطراف ما سقوط کرد ، تسلیم جذابیت های جشن سفر شدم ، قطار که بی سر و صدا کشور را به سمت اعماق لاپلند فنلاند می چرخاند ، جایی که خورشید هرگز طلوع می کرد و زوزه های حمل و نقل در سراسر درختان.
بعد از تبلیغ خبرنامه
مسافرانی را پیدا کردم که فقط برای هیجان سوار شدن در یک قطار شبانه سفر می کردند: در قطار شب بخیر از بروکسل به برلین ، شراب و آبجو را بیرون می کشید. خانواده های جوان در فضای باز از رم تا پالرمو از فضای بین شهری استفاده می کردند و از آن لذت می برند. و زوج های ماه عسل که عاشق هیجان Intercités de nuit بین پاریس و نیس هستند.
البته ، با وجود عاشقانه همه اینها ، من خیلی زود واقعیت این را پذیرفتم که در حالی که می خوابیدم ، در حالی که قطارها در ساعات کوچک متوقف می شدند ، ترمز می کردند. واگن ها گاهی اوقات خیلی گرم یا خیلی سرد بودند ، پتو خیلی نازک ، بالش خیلی مسطح و همراهان فقط با صدای بلند لعنتی بودند. بعضی اوقات با سردرد بیدار می شدم ، از گذرگاه های مرزی که مجبور شدم کیف هایم را حمل کنم یا با گذرنامه خود در دست بخورم ، می خوابیدم تا سریعتر و کارآمدتر چک هایم. اما همه در آن لحظات جادوی خالص بخشیده شد ، وقتی که من نابینا را می زدم ، مشتاق دیدن اینکه کجا هستیم. آیا خورشید در حال شلیک رگه ها به آسمان است؟ آیا ماه آویزان خواهد شد؟ من می خواهم در پتو ، قهوه در دستم بنشینم ، تماشا می کردم که کشاورزان گله های خود را تغذیه می کردند و بچه ها چشمم را از پنجره های اتاق خواب جلب کردند ، موج دوستانه ای که هرگز نتوانست روز من را بسازد.
حتی وقتی به تأخیر افتادیم ، هیچ کس به نظر نمی رسید – مسافران من که در حال جمع شدن ، پراکنده شدن در اطراف و لذت بردن از وقت اضافی برای خواندن ، گپ زدن یا چرت زدن بودند. چون زمان همان چیزی بود که این قطارهای شب به ما می دادند. زمان ارتباط مجدد با دوستان در حالی که از تاریکی حرکت می کردیم ، با چیزی جز بازتاب های خودمان در پنجره ، ما را منحرف می کند تا ما را به حالت اعتراف بپردازیم ، یا خانواده را باز کنیم که انگار برای شب در اتاق یک درمانگر قفل شده است. من هم وقت خودم را داشتم ، وقت آن بود که کند و خاموش شوم ، تماشا می کردم که دنیا از پنجره من شلاق خورده است و افکار من به نوعی مراقبه آرام می شود.
از زمان شروع سفرهایم ، مسیرهای جدید باز شده است ، مسیرهای قدیمی برگشته اند و احساس یکی از امید است که قطارهای شبانه در آزمون زمان قرار بگیرند. من نمی دانم آینده برای آنها چه چیزی را در خود جای داده است ، اما می دانم که وقتی سوار قطار شب می شوم و به سمت پنجره حرکت می کنم ، همانطور که در زیر مهتاب قرار گرفتیم ، احساس می شود به خانه می آییم.
کتاب جدید مونیشا راجش ، Moonlight Categorical: Across the World by Night time Practice (Bloomsbury ، 22 پوند) ، 28 اوت منتشر شده است. برای حمایت از گاردین ، نسخه خود را با قیمت 19.80 پوند سفارش دهید کتاب نگهبانفروشگاهبشر هزینه های تحویل ممکن است اعمال شود