در روزگاری که صدای قلم گاه به خاموشی گرایید و واژهها در پس پردههای سکوت پنهان شدند، محمد مختاری، شاعر و نویسندهی نامدار ایرانی، همچون فانوسی در تاریکی، راهنمای اندیشه و آزادی بود. او که در شهر زیبای مشهد به دنیا آمد، از همان کودکی با شعر و ادب انس گرفت. طبیعت سرسبز خراسان و زیارتگاه مقدس امام رضا(ع) روح او را با معنویت و هنر آمیختند. مختاری، با قلمی شیوا و اندیشهای ژرف، به روایت دردها و آرزوهای مردمی پرداخت که در بستر تاریخ ایران، با امید و مقاومت زندگی میکردند.
یکی از روزهای بهاری، هنگامی که بادهای خزانی بر فراز کوههای بینالود میوزیدند، محمد به همراه دوست صمیمیاش، حسین، در باغی قدیمی در حاشیه شهر نشسته بودند. بوی گلهای یاس و نارنج، فضا را عطرآگین کرده بود. محمد، با چشمانی که گویی در افق دوری خیره شده بود، گفت: «حسین، آیا تا به حال به این فکر کردهای که چگونه واژهها میتوانند همچون پرندههایی در قفس، اسیر شوند؟»
حسین، که مردی عملگرا بود، پاسخ داد: «محمد، تو همیشه در عالم خیال سیر میکنی. دنیای واقعی نیازمند اقدام است، نه فقط حرف.»
محمد لبخندی زد و گفت: «اما حرفها هستند که جهان را تغییر میدهند. قلم من سلاح من است، و شعرهایم فریاد مردم.»
محمد مختاری، در آثارش مانند مجموعه شعر «مرگ رنگ» و مقالههای عمیقش درباره ادبیات و فرهنگ، همواره به دنبال بیان حقیقت بود. او در کتاب «انسان در شعر معاصر» به بررسی نقش انسان در شعر و جامعه پرداخته و نشان داد که چگونه ادبیات میتواند آیینهای از تحولات اجتماعی باشد.
در یکی از شبهای پاییزی، هنگامی که برگهای زرد در باد میرقصیدند، محمد در جمعی از دوستانش شعری خواند که قلب همه را به لرزه درآورد:
«در کوچههای سکوت، صدای پای عشق میآید،
در تاریکیهای شب، نور امید میتابد.»
این شعر، که بعدها به یکی از مشهورترین اشعار او تبدیل شد، نمادی از مقاومت و امید در برابر ظلم و سکوت بود. مختاری، با استفاده از نمادها و تصاویر شعری، به خوانندگانش کمک کرد تا در دل تاریکیها، نور حقیقت را بیابند.
محمد مختاری نه تنها یک شاعر و نویسنده بزرگ بود، بلکه یک معلم و راهنمای معنوی برای بسیاری از جوانان ایرانی محسوب میشد. او در جلسات ادبی خود، جوانان را تشویق میکرد تا با مطالعه و تفکر، خود را از جهل و نادانی برهانند. یکی از شاگردانش، روزی از او پرسید: «استاد، چگونه میتوانیم در این دوران سخت، امید خود را حفظ کنیم؟»
محمد پاسخ داد: «با خواندن و نوشتن، با عشق ورزیدن به واژهها و با ایمان به اینکه حقیقت هرگز نمیمیرد.»
محمد مختاری، در سالهای پایانی عمرش، با وجود تهدیدها و فشارها، هرگز از بیان حقیقت دست نکشید. او در سال ۱۳۷۷، به دست عوامل استبداد به شهادت رسید، اما میراث او همچنان زنده است. آثار او، مانند «مرگ رنگ»، «انسان در شعر معاصر» و «زبان و ادبیات فارسی»، همچون چراغی راهنما، راه آیندگان را روشن میکنند.
در پایان این داستان، با ما در مرشدی همراه شوید تا با هم به کشف زیباییها و عمق فرهنگ و ادبیات فارسی بپردازیم و یاد و خاطرهی بزرگانی مانند محمد مختاری را گرامی بداریم. تصویر بالا تزئینی است.