روایت زنی در آینه
در شبی سرد از پاییز، زنی جوان به نام نرگس در اتاقی کوچک نشسته بود. دیوارهای اتاق او را به یاد قفس میانداختند، قفسی که خودش ساخته بود و در آن گرفتار شده بود. نرگس، مانند سیلویا پلات، زنی بود که در اعماق روحش جستجو میکرد، جستجویی که گاهی به جنون میرسید. او در آینهای قدیمی به چهرهاش خیره شد، چهرهای که دیگر نمیشناخت.
"من کیستم؟" پرسید و آینه سکوت کرد.
نرگس در خانوادهای سنتی در تهران بزرگ شده بود، جایی که نقشهای از پیش تعیین شدهای برای زنان وجود داشت: دختر خوب، همسر خوب، مادر خوب. اما نرگس نمیخواست در این قالبها بگنجد. او میخواست بنویسد، فریاد بزند، خودش باشد. اما هر بار که سعی میکرد، صدایش خفه میشد، گویی دستهایی نامرئی گلویش را فشار میدادند.
شعرهایش پر از خشم و اندوه بودند، شعرهایی که گاه به خودزنی میرسیدند. او مانند پلات، درونگرایی شدید داشت، دنیایی که فقط از طریق کلمات میتوانست آن را بیان کند. کتابی از پلات به نام "زیر شیشه" را همیشه همراه داشت، کتابی که انگار روحش را فریاد میزد.
یک روز، نرگس تصمیم گرفت که از این قفس فرار کند. او به کویر رفت، جایی که آسمان بیپایان و زمین بیکران بود. در آنجا، زیر نور ماه، او برای اولین بار احساس آزادی کرد.
"من زنی هستم که در تاریکی روشنایی میجویم،" گفت و آوازش در باد پیچید.
نرگس به شهر بازگشت، اما دیگر آن زن قبلی نبود. او حالا میدانست که جنونش بخشی از هویت اوست، بخشی که او را به سوی خلاقیت و خودشناسی سوق میداد.
در این روایت، از سبک سیلویا پلات الهام گرفتهام، نویسندهای که در آثارش به موضوعاتی چون جنون، هویت زنانه و جستجوی خود پرداخت. پلات در کتاب "زیر شیشه" (The Bell Jar)، داستان زنی جوان به نام استر گرین وود را روایت میکند که با افسردگی و جنون دست و پنجه نرم میکند. این اثر به عنوان یکی از مهمترین نوشتههای ادبیات فمینیستی شناخته شده است.
با ما در مرشدی همراه شوید
در این روایت سعی شده است تا با ترکیب عناصر فرهنگی ایران و سبک ادبی سیلویا پلات، داستانی خلق شود که هم به گذشتهی ادبی احترام میگذارد و هم به آیندهی ادبیات نوید میدهد. امیدوارم این داستان بتواند خوانندگان را به تفکر و تأمل وا دارد.
تصویر بالا تزئینی است.