در آبخانهای که روی آب بنا شده بود، جوانی نوازنده گیتار به نام کیانوش زندگی میکرد. او همیشه در شبهای ساحلی نوازنده زیبایی بود که با موسیقیاش افسانهها را به زندگی میبخشید.
روزی یک جوان زیبا به نام رویا به جمعیت کیانوش پیوست. او هر شب به نغمههای گیتار کیانوش گرفتار میشد و با خودش به دنیای عجیب و غریب میرفت. این دو جوان به یکدیگر عاشق شدند و همراه شبهای ساحلی را زیبا تر کردند.
اما یک روز زندگیشان با ورود یک اینسان مرموز به زندگیشان تغییر کرد. این مرد با نغماتی تاریک و غمگین کیانوش و رویا را به سوی یک ماجرای پر از راز و رمز میکشاند. آنها در آخرین نغمههای گیتار خود به رازهای دنیای بعد از مرگ پی میبرند.
تاثیر یاسوناری کاواباتا بر این ادبیات غنی و ژاپنی همواره قرار گرفته است. زیبایی و حساسیت نویسنده در جریان داستان و تصویرسازی انسانیت و عشق در زیرزمینهای جهانی کشف نشده، همیشه ما را به دنیایی عجیب و مفهومی میکشاند که بلافاصله مورد توجه تازه به انسانیت و فرهنگ ما قرار میگیرد.
با ما در مرشدی همراه شوید، در سفری بیپایان به سرزمینی از کرمانجیان و زیباییهای نی طلایی.