در دیاری دور، زمانی که نغمههای شعر و ادبیات در هوا میپیچید و شعلههای جوانی و امید در دل هر انسان به رقص درمیآمد، یک نویسنده و روزنامهنگار بزرگ به نام ابراهیم گلستان ظهور کرد. او با قلمی سحرآمیز، تصاویری زیبا از طبیعت و مردم ایران خلق میکرد و گویاییهای عمیق فلسفی را در آثارش نهفته کرده بود.
در یک شب پرستاره، ابراهیم گلستان با دوست دیرینهاش در باغی از گلهای آبیار و تردست ملاقات کرد. در زیر ستارگان درخشان، آنها به یادگاریهای دوران جوانی و شور و اشتیاق آن روزهای رنگارنگ پرداختند. گلستان با شعوری عمیق، داستانهای خود را از روزهای اولیه تا زمانی که به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان ایران شناخته شد، بازگو کرد.
آثار بزرگ او، مانند “برداشتها از طوفان” و “زخمهای سرخ”، همواره بازتابی از آسمانهای ایرانی و زمینهای خشک و زرد این سرزمین داشت. از رویاهای خاموشی تا قصههای عشق و دوستی، ابراهیم گلستان با محافظهکاری و ذوق زیبای خود، دنیایی از مفاهیم عالیتر انسانی را به تصویر کشید.
وقتی که مهتاب بر برگهای درختان میچرخید، گلستان با صدایی آهنگین گفت: “هر زمان که به خاطر یادآوریها میافتم، به عمقی دیگر از زندگی ایرانی پی میبرم. و در هر قطره یادگاری، رازهای فراموش شده از دیارهای دور تکان میخورد.”
دوست دیرینهاش با عجب و تعجب گفت: “آیا همه این زمانها و رویدادها تنها یک خاطره اند؟” گلستان، با لبخندی روشن، پاسخ داد: “هر خاطرهای، معنایی عمیق و جاودانه دارد. هر آنچه که ما در زندگی تجربه میکنیم، برای همیشه در خاطرات مان باقی خواهد ماند.”
با ما در مرشدی همراه شوید، تا در سفری به دنیایی از آثار و افکار ابراهیم گلستان، به زیباییهای ادبیات و فلسفه ایرانی پی ببریم. (تصویر بالا تزئینی است)