در دهاتیهای دورافتاده ایران، زمانی که روستا به تازگی دستخوش تحولات جدید شده بود، یک شب پر از ستارههای روشنی بود که جادویی خاص در این روستا ایجاد کرده بود. مردم روستا اعتقاد داشتند که هر شب اگر به ستارهها نظر کنند و آرامش و خلوص قلبی داشته باشند، دست به سرنوشتشان میزنند.
دختری جوان به نام زهرا در این روستا زندگی میکرد. او همواره علاقه زیادی به ستارهها و آسمان داشت و شبها به رویاهای دلنشین درآویخته بود. یک شب، زهرا به تنهایی بیرون رفت و زیر این درخشندهترین ستارهها بستهبندیهای سیاهی را مشاهده کرد. او به سمت آنها پیش رفت و یک جعبه چوبی کوچک کشید. باز کردن آن، مدل نمایی زیبایی از اصول و ارزشهای زندگی از درون آن بیرون آمد.
زهرا جذب این مدل نمایی فراوان شد و تصمیم گرفت آن را با خود به خانه ببرد. او در همسايگي آن رویا و بیداری را تجربه کرد و نظر خود را به آنها گفت.
با گذر زمان، زهرا به راهی پر از مسائل و چالشها پیوست. اما همواره این مدل نمایی اصولی را در ذهن و قلبش حفظ کرد. با حلقه گردآوری اطرافیان و دوستان که به خانه او میآمدند، او توانست این ارزشها را به آنها نیز منتقل کند.
در انتها، زهرا با احساس خردمندی و تسلط بر اصول زندگی، به عنوان یک مرشد برای همگان اعلام شد. او به منطقههای دیگر سفر کرده و ارزشهایی که از این جعبه چوبی دریافت کرده بود را با دیگران به اشتراک گذاشت.
با ما در مرشدی همراه شوید، و این ارزشهای زندگی را با هم به اشتراک بگذاریم.
تصویر بالا تزئینی است.