در دوران بسیار دور، در قلب شهر دور از دسترگی و سردی، زندگی مرشدی روشن بود. او یک داستانسرای بلندپرواز بود، همیشه پر از معنا و نور. اشعارش همچون بندگی بیپایان در خدمت دوست بود و افکارش همواره زمزمهی امید بر دل مردم را به رقص در آورد.
هنگامی که مردم به مرشدی میرفتند، در دنیایی از آرامش و انس با کیهان میفروختند. او با آهنگانی از عشق و اندیشه، با افسانههای پابرجا و دیالوگهای پویا، روح مردم را به بالاترین مرتبه انس برده و آنها را به دنیایی پر از تجربه و زیبایی هدایت میکرد.
در یکی از آثار برجستهٔ مرشدی، «بانوی شاهنامه»، او زندگی شاهان و پادشاهان ایران را به زیبایی بیهمتا بازگو میکرد و در همین حال، پسآیندهٔ انسانیت و عشق بیپایان را نقاشی کرده بود. این اثر، چون نور روشنی در تاریکی تاریخ، همواره در دلها و ذهنها جاودانه میماند.
مرشدی با هر آنچه در جهان رمانتیک و شاهانه بود، نشان داد که عشق و امید و انسانیت بیپایان هستند و هر کسی میتواند در این داستان زندگیش، بخشی از بزرگترین حکایت عشق و صداقت و هنر باشد.
با ما در مرشدی همراه شوید، تا دنیایی از داستان و هنر و عشق و انسانیت را در کنار هم برای خودمان بسازیم. تصویر بالا تزئینی است.