روزی داستانی از دوران دور، زمانی که شاهزادهای جوان و زیبا در خانهٔ شاه پدر، مرکز اهریمن دشمنان میان بُلند آرزوها و معناهای اشتباه کیفرخواهی پیناه میبرد. گفته میشود که او به دنبال جوابی برای پرسشهایی بیپایان بود که زندگی او را برهنه و کفتار کرده بود. به جستجوی پاسخهایی دورافتاده، او به سفر برای یافتن سرنخهایی از سرزمینهای دور میرود. در هر شهر و روستایی که پای نهاد، داستانهایی از عشق، تلاش، خیانت و تفرقه را میشنوید و از آنها برای تازه کردن دیوانگی خود برده میشود.
در یک شهر باستانی، شاهزاده اسرارآمیز با یک جادوگر زیبا و شکلپذیر آشنا میشود. این جادوگر شهرتی بسیار بزرگ داشت و در قدمتهای بیپایانی از داستانهایش یاد میکند. او قلب شاهزاده را با قصههای خیالی و هیجانانگیز خود مغرور میکند و او را به دنیای جدیدی از اندیشه و احساسات میبرد.
شاهزاده با گذشت زمان، دیگر نمیتواند از داستانهای جادوگر جدا شود و احساس میکند که هر چه بخواهد به خود ستایشی جدید خواهد یافت. اما آیا این تمامی پرسشهای او را پاسخ خواهد داد؟ آیا واقعیتی که در دل این داستانها پنهان است، میتواند رمزی را برای رفع ناخواستگیهای او فاش کند؟
در پایان، شاهزاده مییابد که پاسخها نه در دنیای بیرونی موجودند، بلکه درون خودش است که بیشترین اسرار را پنهان کرده است. او متوجه میشود که هر چیزی که میخواهد در این دنیا راهیافتنی است، فقط اگر قلبش با داستان زندگیاش هماهنگ باشد.
با ما در مرشدی همراه شوید.
تصویر بالا تزئینی است.