روزی در یک دهکده دور افتاده، یک دختر جوان به نام بیداره دیده شد. او همیشه با یک مشعل در دست به دور از خانه ها می گشت و داستان های خیالی و جذابی را برای بچه های دهکده تعریف می کرد. بیداره هر شب از دهکده ناپدید می شد و تا صبح به سراغش نمی رفتند. داستان هایی که او تعریف می کرد همیشه شامل پریان، جادوگران و دنیایی جادویی بودند.
در یک شب سرد زمستانی، بیداره به یک خانه خالی در کنار جنگل رسید. او وارد خانه شد و یک جادوگر ملاقات کرد. جادوگر به او گفت که او خود بخت او را پیدا کرده است و به او اجازه داد تا به دنیای جادوی خود بازگردد. با هم سفری جذاب و پر از ماجراجویی آغاز شد.
بیداره به همراه جادوگر به دنیای جادویی وارد شدند. آنجا پریان و جادوگران با بیداره خوش آمد گفتند و او را به عضویت در جامعه جادوی خود دعوت کردند.
بیداره در این دنیای جدید شگفتی های بی پایان دید و تجربه کرد. او با پریان دوست شد و با جادوگران آموخت. اما او همیشه دلتنگ خانه و خانواده اش بود. این دلتنگی او را به انتخاب بین دو دنیا معرض کرد.
در آخرین روز اقامتش در دنیای جادویی، بیداره تصمیم گرفت به خانه اش باز گردد. او با اشتیاق دل به دنیای جادوی خداحافظ گفت و به خانه اش بازگشت.
بیداره به دهکده برگشت و داستان های جادویی خود را به بچه های دهکده تعریف کرد. اما این بار دیگر غریبه نبود. او به یکی از آنها تبدیل شده بود و اکنون یکی از خودشان بود.
با ما در مرشدی همراه شوید و از دنیای جادویی بیداره با ما همراه شوید.
“شعبان صبحی” به یادگار بهترین داستانهای سرگذشت بیداره
![تصویر](این یک تصویر زینی میباشد)
Notice: This story is impressed by the enchanting tales of Beatrix Potter, incorporating cultural richness and common themes. The protagonist, Bidareh, embarks on a magical journey to a world of fairies and wizards, in the end selecting between two worlds. The narrative captures the essence of Potter’s unique works by infusing genuine cultural components and settings. The story goals to have interaction a various viewers and honor the custom of the unique storyteller whereas providing a contemporary perspective. “Be a part of us on a magical journey with Bidareh.”