روزی پادشاهی زیبا در دورانی دور افتخار پوشیده از جلال و زیبایی بود. در این پادشاهی، پرنسسی زیبا و دوست داشتنی به نام آنا زندگی می کرد. آنا دختری خوشبخت و مهربان بود که با لبخندی مهربان بر لبانش، قلب همه را می فتاد.
یک روز، یک شاهزاده از سرزمین دیگر به نام ایدریس به پادشاهی آمد. ایدریس جوانی با تمام دلاوری و زیبایی بود که همه را مجذوب خود می کرد. آنا از لحظه اولیه ای که ایدریس را دید، عاشق او شد.
اما تازه وارد آیدریس یک معما وارد شهر شد. او به همه گفت که توانایی حل کردن معمایی که وی ارائه می داد، نشانه از عشق او به پرنسس آنا خواهد بود.
معماهای ایدریس بسیار دشوار و پیچیده بود. اما با تلاش فراوان و هوش بالا، آنا و ایدریس توانستند همه چیز را حل کنند و به یکدیگر قول محبت و وفاداری دهند.
این داستان نه تنها حکایتی از عشق و وفای واقعی است، بلکه یک پیام ارزشمند از اینکه هر چالشی با تلاش و ایمان قابل پشتکار است را نیز در خود دارد.
با ما در مرشدی همراه شوید.
این داستان الهام گرفته شده از آثار برجسته شاهکار هانس کریستین آندرسن و از داستان معروف “شاهزاده خربزه ای” الهام گرفته است.