حالا که الف آتش بس در غزه برگزار می شود که امکان بازگشت افراد ربوده شده توسط حماس و در صورت تحقق طرح صلح، حذف آن سازمان تروریستی از قدرت در نوار را فراهم می کند، لازم به یادآوری است که اگر این امکان وجود داشته است، این به دلیل عزم رئیس جمهور آمریکا بوده است، اما مهمتر از همه، به لجاجت و بینش نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، اگرچه هیچ کس نمی خواهد آن را بپذیرد. مطمئناً به اروپاییهایی که تمام تلاش خود را برای جلوگیری از پیروزی قاطع اسرائیل بر حماس انجام دادهاند، نه.
در واقع، باید با صدای بلند و واضح گفت، از 7 اکتبر 2023 – روزی که حماس موفق ترین حمله خود را علیه اسرائیل انجام داد – دولت اورشلیم مجبور به انجام پنج جنگ به طور همزمان شده است.
به این معنا، اسرائیل از اولین جنگ خود در برابر دشمنان مستقیم خود پیروز بیرون آمده است و حلقه آتشی که بر فراز کشور آویزان شده بود تبخیر شده است.
اولی، در برابر دشمنان مستقیم خود: از حماس به ایران، از طریق حزب الله، سوریه، عراق و حوثی های یمن. دومی، در برابر متحدان فرضی خوداز ایالات متحده در دولت بایدن گرفته تا دولت های مختلف اروپایی که تلاش کرده اند دستان اسرائیل را ببندند و آزادی عمل آن را محدود کنند. سوم، استراتژیک، بین رهبری سیاسی و فرماندهان نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF)، کمتر می توان گفت که تمایلی به رعایت کامل اهداف تعیین شده توسط دولت ندارد.
چهارم، سیاسی، بین نخست وزیر و یک اپوزیسیون ناتوان و بدون نفوذ که از ابزاری کردن خانواده های ربوده شده توسط حماس و جهاد اسلامی با یک هدف سیاسی روشن درنگ نکرده است: حذف نتانیاهو از قدرت. و بالاخره پنجمین: کمپین جهانی مشروعیت زدایی، عمدتاً به دلیل موفقیت تبلیغاتی حماس و عدم علاقه جهانی به دانستن حقیقت در مورد مناقشه است.
بر خلاف همه احتمالات، دو سال پس از 7 اکتبر 2023، اسرائیل سطح امنیتی بسیار بالاتری نسبت به قبل از حمله حماس ایجاد کرده است. نه تنها به این دلیل که حماس در نهایت باید تسلیم می شد، بلکه در طول راه، اورشلیم حزب الله لبنان را ناتوان کرد. به حضور ایران در سوریه پایان داد. و برنامه هسته ای ایران و همچنین توانایی های موشکی بالستیک ایران را برچیده کرد. و همه اینها بدون تسلیم شدن از فشار نظامی بر حماس در غزه. از این نظر، اسرائیل از اولین جنگ خود پیروز بیرون آمده استدر برابر دشمنان مستقیم خود و حلقه آتشی که بر سر کشور آویزان بود تبخیر شده است.
اروپا، منزوی و بی صدا
جنگ دوم مربوط به شرکا و متحدان اسرائیل بود که با ایالات متحده در زمان بایدن و اکثر اروپایی ها شروع شد. جنگ پدیده ای است که مستلزم تلاش و مصرف زیاد پول، مردان و بالاتر از همه مادیات است. 23 اکتبر درست زمانی اتفاق افتاد که کل جهان غرب در حال تلاش برای حفظ تولید سیستم های دفاعی، به ویژه مهمات و گلوله های توپخانه بود، که اوکراین خواستار آن بود و با سرعتی بالاتر از آنچه که می توانست تولید شود، ذوب می شد. با آگاهی از وابستگی اسرائیل به مهمات، دولت دموکراتیک با اسرائیل هویج و چوب بازی کرد، تهدید به توقف حمل بمب و هویتزر در صورتی که اورشلیم به دلخواه کاخ سفید اقدام نظامی در غزه را دنبال نکند.
در مورد اروپاییها، ناآگاهی رهبری در مورد مسائل نظامی و جامعه به طور کلی، که در مورد صلحطلبی نهادی اتحادیه اروپا مطرح شده بود، ترجیح میداد که دشواری جنگ شهری در مناطق پرجمعیت را درک نکند، و نه اینکه تاکتیکهای حماس مستلزم چیست و جنگجویانش در آن پنهان شده بودند. صدها کیلومتر تونل در زیر انواع امکانات غیرنظامی، غیر قابل تشخیص از جمعیت غیرنظامی که در نهایت به معنای آن بود از آنها به عنوان سپر انسانی و بزغاله استفاده می کنند.
نتیجه این شده است که آنها در مورد توافق صلح که توسط دونالد ترامپ به اجرا گذاشته شده و هیچ حرفی برای گفتن ندارند و حتی برای غرورشان جدی تر، در مورد آینده منطقه تنها مانده اند.
دور از درک این موضوع که حماس به دنبال ایجاد یک کشور فلسطینی نیست (که قبلاً از سال 2007 در غزه داشته است)، بلکه به دنبال نابودی کشور اسرائیل است، رهبران اروپایی، با شروع مکرون در فرانسه، به دنبال آن استارمر در بریتانیا و پدرو سانچز در اسپانیا، سعی در اعمال فشار دیپلماتیک بر اسرائیل برای وادار کردن اسرائیل به توقف کارزار نظامی خود کردند. ساز آنها، به رسمیت شناختن یک کشور فلسطینی که هیچ کس نمی داند کجاست و هیچ کمکی به حل مناقشه غزه نکرد، اما کاملا برعکس، بال های جدیدی به حماس داد..
اقدامات آنها به دلیل ضعف فزاینده داخلی، ناآگاهی نسبت به منطقه، حماقت سیاسی و در مورد گالی و انگلیس، ترس از اقلیت های مهم مسلمان ربوده شده توسط عناصر جهادی بود. در مورد سانچز اسپانیایی، صرفاً به شرارت او که پرده دود را برای پوشاندن پوشانده بود. پرونده های فساد مربوط به همسرش، برادر و نزدیکان، بدون توجه به عواقب آن برای اسرائیل یا فلسطینی ها.
نتیجه این بوده است آنها در مورد توافقنامه صلح تنها مانده اند تحت فشار دونالد ترامپ و حتی جدی تر برای غرور آنها، در مورد آینده منطقه.
جنگ های داخلی
جبهه سوم برای دولت اسرائیل و به ویژه برای نخست وزیر، داخلی بود. و در دو برابر. از یک سو، مبارزه مداوم با فرماندهی عالی نظامی – یا تاسیس امنیت و دفاع – که بسیار تمایلی به از بین بردن حماس نداشتند، اگر این بدان معنا بود که آنها باید غزه را اشغال کنند و مسئولیت نوار را بر عهده بگیرند. آنها تا آخرین لحظه می گفتند که پیروزی بر حماس دست نیافتنی است. اما نتانیاهو تسلیم نشد و کمپین را به شهر غزه (علاوه بر بمباران برای از بین بردن رهبری سیاسی حماس در تبعید طلایی آن در قطراو به آنچه غیرممکن به نظر می رسید دست یافته است: خم کردن اراده حماس برای مقاومت.
دومین نبرد داخلی در اطراف بستگان ربوده شده توسط حماس رخ داد. چپ و به طور کلی اپوزیسیون به گروگان ها به عنوان بهترین اهرم خود برای استعفای نخست وزیر روی آوردند.از آنجایی که هر راه دیگری شکست خورده بود. رنج خانوادههای گروگانها قابل درک است و اینکه آنها بازگشت خود را به هر قیمتی در اولویت قرار دادهاند، منطقی است. استدلال مخالفان مبنی بر اینکه دولت جنگ را برای منافع سیاسی طولانی می کند، استدلالی که معلوم شد نادرست است و شیطان سازی نخست وزیر را در سطح بین المللی ترویج می کند، مشروعیت تمام اسرائیل برای مبارزه با دشمنانش را تضعیف کرده است.
دفاع اسرائیل، دفاع از حقیقت
آخرین جنگی که اسرائیل نیز مجبور به انجام آن شد، علیه روایت حماس با هدف مشروعیتزدایی از اسرائیل و تضعیف آزادی عمل اورشلیم بوده است.
در میدان نبرد، حقایق قابل تأیید هستند: برندگان و بازندگان وجود دارند، موقعیتها فتح شدهاند، دشمنان حذف میشوند. از سوی دیگر، در عرصه رسانه، حقیقت به همان سرعتی که یک تصویر روی صفحه نمایش داده می شود، تکه تکه، ویرایش، دستکاری و فراموش می شود.
استراتژی آن فقط حمله نبود، بلکه روایت حمله بود: ساختن داستانی که در آن قاتلان به عنوان قربانی و قربانیان به عنوان جلاد ظاهر می شدند.
حماس از ابتدا می دانست که نمی تواند اسرائیل را از نظر نظامی شکست دهد، اما می تواند به طور نمادین آن را شکست دهد. استراتژی آن فقط حمله نبود، بلکه روایت حمله بود: ساختن داستانی که در آن قاتلان به عنوان قربانی و قربانیان به عنوان جلاد ظاهر می شدند. هر جسد در غزه، هر ساختمان ویران شده، هر کودک زخمی تبدیل به مهمات سیاسی شد. مرگ پایان غم انگیزی نبود و وسیله ای برای تبلیغ شد.
رسانه های اجتماعی این روایت را با اثربخشی بی سابقه ای تقویت کردند. ویدیوهای بدون زمینه، ارقام بدون تأیید، تصاویر جنگهای قبلی که بهعنوان فعلی ارائه شدهاند: همه چیز در خدمت تقویت چارچوب احساسی مورد نیاز حماس بود. پسحقیقت جایگزین روزنامه نگاری شد و احساسات جایگزین تحلیل.
متاسفانه، رسانه های بزرگ بین المللی – برخی از روی ناآگاهی، برخی دیگر به دلیل ایدئولوژی – این روایت را بدون تضاد تکرار کردند.. و برخی از حاکمان نیز تسلیم شدند و طرف دروغ را برگزیدند.
با آن، انتقاد ظاهراً مشروع از تصمیمات یک دولت دموکراتیک مانند دولت اسرائیل یک شبه تبدیل به تظاهرات ضد یهود که تنها هدفش محو اسرائیل از روی نقشه و نابودی یهودیان در همه جا بود.
با اتحاد چپ رادیکال، ووکیسم دانشگاهی و اسلام گرایی افسارگسیخته، در لندن، پاریس، مادرید و نیویورک، پرچم فلسطین به نماد پاکی اخلاقی و دولت یهود، مخالف آن تبدیل شد. عده کمی متوجه طنز هزاران نفری شدند که در راه آزادی برای دفاع از گروهی که اگر بر کشورهایشان حکومت می کرد، همین آزادی را از آنها سلب می کرد.
جنگ اطلاعاتی ارزش ها را به کالا تبدیل کرده است. هر تراژدی با پتانسیل رسانه ای آن سنجیده می شود. هر قربانی با فایده سیاسی اش. در این زمینه، دفاع از اسرائیل نیز به دفاع از یک اصل تبدیل می شود: همان امکان حقیقت.
حماس موفق شد رسانه ها را به گونه ای دستکاری کند که تصور کنند اسرائیل در حال انجام یک نسل کشی است و بیش از همه کودکان و زنان را می کشد، حتی اگر اطلاعات آن به راحتی از بین رفت. و دوم اینکه اسرائیل از سلاح کمک های بشردوستانه برای ایجاد قحطی در غزه استفاده می کرد. مهم نبود که مشکل این بود که حماس مواد غذایی، سوخت و دارویی را که وارد نوار نوار شده بود نگه داشت و قحطی که بسیار مورد تمجید بود هرگز تحقق نیافت.
هیچ جنگی بدون اشتباه، هیچ ارتشی بدون شکست، هیچ دموکراسی بدون تضاد وجود ندارد.
اسرائیل می داند که چگونه با دشمنان خارجی خود مبارزه کند. اکنون زمان غلبه بر اختلافات سمی است که فقط وجهه بین المللی دولت یهود را تضعیف می کند.
اما تقلیل تاریخ اسرائیل به مجموعه ای از گناهان پیش ساخته به منزله انکار حق وجود آن است. و این، بیش از دستکاری اطلاعات، یک تهاجم اخلاقی است.
متأسفانه، پیروزی نظامی تضمین کننده پیروزی رسانه ها نیست و ما در حال حاضر می بینیم که چگونه تظاهراتی برای جشن آزادی گروگان ها سازماندهی نمی شود، بلکه برای ادامه شعار “فلسطین آزاد، از رودخانه تا دریا”، نه تنها تروریسم، بلکه پاکسازی قومی و نسل کشی واقعی را تمجید می کنند.
اسرائیل می داند که چگونه با دشمنان خارجی خود مبارزه کند. اکنون زمان آن فرا رسیده است بر اختلافات سمی که فقط وجهه بین المللی دولت یهود را تضعیف می کند غلبه کنیم.
اگر اسرائیل امروز میداند برای چه میجنگد، عمدتاً به این دلیل است که نخستوزیرش که توسط اپوزیسیون مورد تحقیر قرار گرفته و توسط بسیاری از جامعه بینالمللی انکار شده است. در تمام این مدت محکم ایستاده است. او معتقد بود که می تواند به آنچه مطلوب است برسد. و به آن دست یافته است.
علاوه بر این، با اسرائیل قویتر و مرفهتر، برای اولین بار در دههها فرصتی برای قدم زدن به سمت خاورمیانه جدید که در آن صلح و رفاه حاکم است، وجود دارد.
دونالد ترامپ لیاقتش را دارد جایزه صلح نوبل خیلی بیشتر از یک اوباما که هیچ کاری برای آن انجام نداد. اما کسی که واقعاً آن را به دست آورده است، بنیامین نتانیاهو است.
در ابتدا در 11 اکتبر 2025 منتشر شد.