کریس میدلتون اخیراً پس از خدمت به کشورش بیش از سه دهه از نیروهای مسلح کانادا بازنشسته شد
برای اولین بار در بیش از سه دهه ، ستوان-کل. (ret’d) کریس میدلتون نیازی به آماده شدن برای حرکت در یک لحظه ندارد.
بومی اوریلیا ، که در اوایل سال جاری از نیروهای مسلح کانادا بازنشسته شد ، اعتراف می کند که به طور ناگهانی بدون ساختار و یقین زندگی نظامی زندگی می کند.
وی گفت: “وقتی من در ارتش هستم ، می توانم به یک اتاق بروم و چون می دانم همه چیز با لباس به چه معنی است ، می توانم خیلی سریع ارزیابی کنم که چه کسی مسئول است ، همسالانشان هستند ، کمترین کارگران سطح هستند و جایی که من بین آنها قرار می گیرم.” “اکنون ، از طرف غیرنظامی ، دیگر نمی توانم این را بگویم. من نمی دانم چه کسی انجام می دهد ، زیرا آنها آنچه را که در آستین خود انجام می دهند نمی پوشند.”
این عدم نظم مرئی باعث شده است تا آنچه همسرش ، لورا ، آن را “بی نظیر” توصیف می کند ، احساس کند.
پشیمان نیست میدلتون سریع می گوید ارتش را از دست نمی دهد ، اما پس از 31 سال پوشیدن لباس ، او هنوز در حال یادگیری چه کاری با آزادی تازه خود است.
میدلتون هرگز انتظار نداشت که ارتش زندگی خود را بسازد. فارغ التحصیل موسسه دانشگاهی پارک استریت ، او بیشتر به عنوان راهی برای پرداخت هزینه مدرسه و دیدن جهان در زمانی که چشم انداز شغلی محدود بود ، ثبت نام کرد.
وی یادآوری می کند: “این برنامه برای انجام چهار سال مدرسه ، پنج سال خدمت بود و سپس بیرون می رود و مهندس در جایی در بخش خصوصی می شود.” “من به پنج سال خدمت پیوستم. ریاضی من فقط کمی خاموش بود.”
درعوض ، سالها اضافه می شد. تعهدات اضافی زمان خدمات وی را تمدید کرد و تا زمانی که به 14 سال رسید ، چشم انداز یک حقوق بازنشستگی کامل برای دور شدن از آن بسیار نزدیک شد. سپس فرصت های فرماندهی ، ارسال های خارج از کشور و نقش های افزایش مسئولیت یافت که او را عمیق تر به حرفه ای که هرگز انتظار نداشت ، جلب کرد.
در زمانی که او در اوایل ماه جاری لباس خود را آویزان کرد ، میدلتون در کوزوو خدمت کرده بود ، سه تور در افغانستان را به پایان رساند ، به واحدهای مهندسی در خانه فرماندهی کرد و چهار سال را برای ستاد فرماندهی نیروهای مشترک ناتو در برونسوم ، هلند گذراند. تکلیف نهایی وی به عنوان مدیر زیرساخت های زمین ارتش کانادا بود.
از بین تمام فصل های حرفه ای خود ، یکی هنوز به سطح می رسد. در سومین اعزام خود به افغانستان ، میدلتون مسئولیت یک پروژه جاده سازی را در خارج از امنیت پایگاه های کانادایی به عهده گرفت-نوعی مأموریت که به قول او “قبلاً هرگز توسط کانادا مورد آزمایش قرار نگرفته بود ، حداقل در حافظه زنده.”
این مفهوم ساده ، اما ریسک پذیر بود ، هرچه بیشتر افغان ها برای ساخت زیرساخت های حیاتی به کار می رفت و به آنها دستمزد و امنیتی ارائه می داد که ممکن است آنها را از روی آوردن به مشوق های طالبان باز دارد. به گفته وی ، اعدام با عجله و خطرناک تحت برنامه ریزی قرار گرفت.
میدلتون گفت: “به نظر من مأموریت ما برای شکست انجام شده است.” “اما من تیم بسیار خوبی را در زیر من داشتم. در پایان زمان ما ، همه به خانه ایمان می آمدند. ما آماده شدیم تا شکست بخوریم ، اما ما شکست خوردیم.”
این موفقیت یکی از افتخارآمیزترین لحظات او است ، اما این یک تلخ طولانی را نیز به همراه داشت. وی گفت: استرس بسیار زیاد است و بسیاری از سربازان وی مسائل پزشکی را ایجاد می کنند که ناشی از آن دوره است. با این نتیجه ، در سالهای پس از آن بخشی از کار شخصی وی بوده است.
وی گفت: “گذشته گذشته است.” “شما فقط باید اجازه دهید این کار را انجام دهید و به قسمت هایی که کار می کردند ادامه دهید.”
هر خاطره ای خیلی گریم نیست.
آنچه میدلتون به وضوح به یاد می آورد ، پیوندهای جعلی در حاشیه روزهای ناخوشایند ، خنده مشترک بر روی DVD های پسران تریلر پارک ، شکستگی دود در اواخر شب ، حتی اگر او سیگار نکشید ، و مکالمات آسان که در نهایت فرصتی برای استراحت وجود داشت ، آشکار شد.
وی گفت: “این یک تجربه به طور کلی مشترک و مکنده در مکانی بسیار گرم و گرد و غبار بود که هیچ یک از ما هرگز نمی خواهیم زندگی کنیم.” “اما ما هنوز هم خوب از آن استفاده کردیم.”
این تجربیات سبک رهبری او را شکل داد و درسهایی را که او برای اولین بار در کوزوو آموخته بود ، تقویت کرد. اگر او از مردم خود مراقبت می کرد ، آنها از او مراقبت می کردند. به اعتقاد وی ، این رویکرد به عنوان فرمانده یکی از نقاط قوت خود شد و به دلیل “انجام کارها” به وی شهرت پیدا کرد – کیفیتی که وی را به عنوان یک خدمتکار عمومی غیرنظامی در وزارت دفاع ملی دنبال کرد.
در پشت هر پست و استقرار ، خانواده ای بود که وزن غیبت و تغییر مداوم را به همراه داشت. لورا ، که در پارک خیابان نیز حضور داشت ، برای مدیریت بیشتر حرکات خانگی خود به تنهایی باقی مانده بود.
میدلتون گفت: “هر بار که ما جابجا می شدیم ، من به یک کار یا یک دوره اعزام می شدم.” “او مجبور شد خانه را برپا کند و آن را اساساً بدون من بفروشد. او دیگر نمی خواهد این کار را انجام دهد.”
این یکی از اصلی ترین دلایلی بود که وی تصمیم به بازنشستگی گرفت.
وی گفت: “من باید به او استراحت بدهم و به خانواده ام ثبات بدهم که چند سال گذشته نتوانسته ام.”
برای اولین بار ، میدلتون ها مجبور نخواهند شد هر یک یا دو سال زندگی خود را از بین ببرند. به آنها گفته نمی شود که پنج روز برای یافتن خانه جدید فرصت دارند. آنها می توانند تصمیم بگیرند که کجا و چه موقع حرکت کنند ، یا اصلاً حرکت کنند.
وی گفت: “حتی اگر من فقط چند هفته بازنشسته شده ام ، احساس مثبت می کنم زیرا می دانم اگر نمی خواهم حرکت کنم.” “این یک احساس خوب است.”
برای میدلتون ، اوریلیا در طول حرفه خود همچنان یک سنگفرش است. حتی در طول کشش های طولانی ، مکانی بود که احساس پایدار می کرد ، جایی که خانواده نزدیک بودند و دوستان پیر هرگز دور نبودند.
وی گفت: “من می توانستم به خانه بیایم و هنوز هم برای من آشنا بود.” “این زمینی بود.”
به همین دلیل ، روز شنبه 4 اکتبر ، بازنشستگی خود را با یک خانه باز در خانه اپرای اوریلیا مشخص می کند. این رویداد که از ساعت 1 تا 4 بعد از ظهر در حال اجرا است ، به همان اندازه در ارتباط مجدد با دوستان است که در مورد جشن گرفتن یک حرفه است.
وی گفت: “به طور معمول وقتی به خانه آمدم ، زمان کوتاه بود و ما با خانواده هایمان ممتاز بودیم زیرا هر دو خانواده ما در این منطقه هستند.” “گاهی اوقات ما فقط وقت خود را برای دیدن دوستان خود نداشتیم. امیدوارم که این فرصت را به من بدهد تا با بسیاری از دوستان خود که از دست داده ام دوباره ارتباط برقرار کنم.”
میدلتون در حال حاضر فعالیت غیرنظامی را در اتاوا آغاز کرده است ، اما او فراتر از خانواده خود به تعهدات جدیدی نمی پردازد. وی اذعان می کند که با گذشت زمان ، او ممکن است به دنبال راه های جدیدی برای خدمت به جامعه خود باشد ، شاید از طریق داوطلبانه. با این حال ، در حال حاضر ، او می گوید که در حال یادگیری چگونگی زندگی بدون وزن آمادگی مداوم است.