در تجزیه و تحلیل زمینه فعلی سوریه و وسیع تر خاورمیانه ، بررسی تفاوت ساختاری بین مفهوم “دولت” و شرط “اقتدار جایگزین” که در غیاب آن ظهور می کند ، ضروری می شود. یک کشور متشکل از نهادهای دولتی و نهادهای اداری مسئول مدیریت امور عمومی ، حفظ قانون اساسی و اجرای توافق های مدنی است که شهروندان را به یک جمهوری متحد متصل می کند.
برعکس ، “اقتدار جایگزین” به اشخاصی اشاره دارد که قدرت و کنترل را در نظر می گیرند – نظامی ، مالی ، ایدئولوژیک ، محبوب یا ژئواستراتژیک – در جایگاه عملکردی. این ارگان ها در مناطقی که مؤسسات دولتی فروپاشیده یا عقب نشینی کرده اند ، به عنوان دولت های واقعی فعالیت می کنند ، امور را مدیریت می کنند بدون اینکه لزوماً تخصص ، مشروعیت یا چارچوب های نهادی مورد نیاز برای دولت را داشته باشند.
از نظر انتقادی ، چنین مقامات جایگزین به دنبال ساختن یک کشور واقعی نیستند. وجود آنها به عدم وجود دولت بستگی دارد و هرگونه حرکت جدی به سمت دولت سازی باعث منسوخ شدن آنها می شود. به همین ترتیب ، آنها غالباً قدرت خود را از طریق مکانیسم های سرکوب ، فرقه گرایی ، ارعاب و پوسیدگی نهادی ، پرورش می دهند و یک محیط سیاسی و اجتماعی را پرورش می دهند که در آن حضور آنها هم لازم و هم غیرقابل کنترل است.
پارادوکس اقتدار جایگزین
هنگامی که یک مقام جایگزین خود را درگیر می کند ، این کار را نه به عنوان یک ترتیب انتقالی بلکه به عنوان یک شرایط دائمی انجام می دهد. این امر از ظاهر دولت بودن بدون اتخاذ اصول یا مسئولیت های بنیادی خود تقلید می کند. این پدیده دقیقاً همان چیزی است که ما در سالهای اخیر با حیات تحریر الشام (HTS) در سوریه مشاهده کردیم. از سال 2018 ، پس از فروپاشی ساختارهای رژیم در استان ادلب ، HTS به عنوان یک مقام جایگزین عمل کرده و خلاء باقی مانده توسط عقب نشینی رژیم اسد را پر کرده است.
براساس شواهد موجود ، اختیارات بین المللی درگیر درگیری سوریه باعث ایجاد یک نهاد حاکم – کمیسیون – برای مدیریت منطقه Idlib و جلوگیری از جابجایی گسترده به سمت ترکیه و فراتر از آن شد. این ساختار به جای ایجاد یک وضعیت جدید یا انتقالی ، به عنوان نمونه اولیه ای از اقتدار درگیر بر اساس کنترل و نه مدیریت ، به کارگیری ابزارهای اجبار ، ایدئولوژی و حمایت از اجرای یک جمعیت تکه تکه تبدیل شد.
این مدل قانون ، ریشه در غیاب دولت به جای ساختمان یک ، به زودی گسترش یافت. در اواخر سال 2024 ، قدرت هایی که آینده سوریه را شکل می دهد ، بازگرداندن مدل Idlib در سراسر کشور را شکل می دهد. HTS وارد دمشق شد و رهبر آن ، احمد آل شرارا ، دست و پنجه نرم دولت مرکزی را گرفت. آنچه در پی آن بود ، کاربرد در سراسر کشور از مدل “اقتدار جایگزین” بود: یک تلاش محاسبه شده برای نهادینه کردن بی تابعیت به عنوان حالت عادی جدید.
واقعیت “بدون کشور”
این تغییر به جای نشان دادن آغاز بازسازی دولت ، شکل جدیدی از ماندگاری اقتدارگرا را وارد کرد – یکی که قصد تکامل به دولت بودن را نداشت ، بلکه برای حفظ سیستمی که ظهور یک کشور واقعی سوریه به طور نامحدود به تعویق می افتد. به نظر می رسد که تصمیم استراتژیک نه با هدف ایجاد یک جمهوری مناسب ، بلکه در حفظ شرایطی که مانع از آن می شود ، باشد.
این با انتخاب حزب حاکم مشهود است. اگر هدف این بود که یک کشور دموکراتیک و کثرت گرایانه ایجاد شود ، پشتیبانان بین المللی انتقال سوریه HTS را انتخاب نمی کردند – گروهی که تنها تجربه اداری آنها ناشی از قانون انحصاری آن بر ادلب است. همانطور که خود رئیس جمهور احمد آل شرارا در چندین نوبت از جمله آدرس های اخیر وی در نیویورک و ادلب اظهار داشت ، دولت وی قصد دارد از الگوی حاکمیت ادلب به عنوان طرح آینده سوریه استفاده کند.
در اصل ، سوریه در حال “بیکار شدن” است – فرایندی که اصول اقتدار جایگزین را سیستماتیک می کند و ظهور دولت را سرکوب می کند. در حالی که برخی از سوری ها در ابتدا سقوط اسد را با امید و سرخوشی جشن می گرفتند ، بسیاری هنوز با پیامدهای این واقعیت جدید حساب نمی کنند: جایگزینی دولت با یک وضعیت غیر دولتی ثابت و پایدار ، توسط بازیگران خارجی مشروعیت یافته و از طریق انطباق ایدئولوژیک و سرکوب در داخل کشور اجرا می شود.
از سوریه به منطقه
این مدل منحصر به فرد برای سوریه نیست. این بخشی از پیکربندی مجدد منطقه ای گسترده تر است. قدرتهای غربی و عرب به طور فزاینده ای با مقامات جایگزین به عنوان نهادهای حاکم دائمی رفتار می کنند ، صرف نظر از عدم موفقیت آنها در ایجاد زمینه برای دولت سازی. این امر تحت تأثیر یک دیدگاه دیرینه مستشرقین است-که مردم منطقه برای حاکمیت جمهوریخواه مناسب نیستند و در عوض متناسب با حکومت قبیله ای یا قبیله ای هستند که با وفاداری به جای قانون مشخص می شوند.
همانطور که اخیراً توسط فرستاده آمریکایی تام باراک ، سوریه ، لبنان و فلسطین بیان شده است ، نه به عنوان کشورهای بالقوه بلکه به عنوان سرزمین هایی که از طریق مقامات غیر متمرکز و مطیع اداره می شوند ، دیده می شوند. در این دیدگاه ، اسرائیل به عنوان تنها وضعیت مشروعیت در منطقه ایستاده است ، در حالی که همسایگان آن از طریق نوسان بازیگران غیر دولتی که به جای آرزوهای ملی به اهداف ژئوپلیتیکی خدمت می کنند ، اداره می شوند.
این دیدگاه در حال حاضر در فلسطین مورد آزمایش قرار می گیرد. با غزه به طور مؤثر از بین رفت و حماس از معادله خارج شد ، توجه به کرانه باختری می چرخد ، جایی که تلاش هایی برای تبدیل اقتدار فلسطین به “یک مقام جایگزین” دیگر در حال انجام است-یک نهاد خودگردان که جایگزین رویای یک کشور فلسطین با یک ترتیب اداری مناسب می شود.
لبنان ممکن است بعدی باشد. آینده حزب الله ، زمانی یک مقام جایگزین غالب ، در این تعادل قرار دارد زیرا حامیان مالی منطقه ای آن مذاکره می کنند که آیا آن را حل کنند یا مجدداً آن را در یک ساختار گسترده تر دولت غیر دولتی قرار دهند.
نظم جدید خاورمیانه
بنابراین آنچه در سوریه در حال آشکار شدن است ، ممکن است یک بندر از یک نظم ژئوپلیتیکی بزرگتر باشد: کسی که در آن دولت به تنهایی برای اسرائیل محفوظ است ، در حالی که همسایگان آن در چرخه هایی از اقتدار غیرمتمرکز قفل شده اند ، که برای کنترل به جای نمایندگی طراحی شده اند. “اقتدار جایگزین” به یک مرحله انتقالی تبدیل نمی شود بلکه یک چارچوب سیاسی دائمی است – تعریف حاکمیت ، شهروندی و مشروعیت در سراسر منطقه.
در این زمینه ، نقش HTS و بازیگران مشابه تصادفی نیست – آنها در دستگاهی هستند که برای جایگزینی حاکمیت با تسلط و نظم مدنی با هرج و مرج محاسبه شده طراحی شده اند. با ادامه این آزمایش ، پرونده سوریه ممکن است صرفاً آغاز یک تحول گسترده تر باشد – چیزی که ایده “دولت” را به یادگار گذشته تبدیل می کند.
این مقاله توسط The Observer سوریه ترجمه و ویرایش شده است. ناظر سوریه محتوای این داستان را تأیید نکرده است. مسئولیت اطلاعات و نظرات مندرج در این مقاله کاملاً مربوط به نویسنده است.