روش های بسیاری دیگر وجود دارد که در آن یک روند صلح می تواند شکست بخورد تا موفقیت. اما برای اینکه هر دو اتفاق بیفتد ، ابتدا باید شروع شود. و این اغلب دشوارترین قدم است. اما به نظر می رسد دونالد ترامپ پس از اجلاس بزرگ خود در کاخ سفید ، غیرقابل تصور را از بین برده است: اجلاس بین ولادیمیر پوتین و ولدیمیر زلنسکی برگزار شده است که می تواند مذاکرات صلح را آغاز کند.
برای رسیدن به اینجا چه چیزی لازم بود؟ در حالی که آتش بس قبل از شرط نخواهد بود ، به اروپایی ها برخی از تضمین هایی که در مورد ضمانت های امنیتی می خواستند داده می شود. این که آیا این موارد قابل اجرا است ، البته یک موضوع کاملاً متفاوت است – اما توافق آمریکا ، در اصل ، برای کمک به اروپایی ها به تعهدات خود کمک می کند ، آیا تغییر مهمی در این جنگ به ظاهر بی پایان است.
از آنجا که اکنون بعید است که ترامپ نظر خود را تغییر دهد و به سیاست دوران بایدن بی قید و شرط ، در صورت تردید ، پشتیبانی از اوکراین ، برگردد ، ما اکنون با دو سناریوی ممکن برای نحوه بازی جنگ باقی مانده ایم.
در وهله اول ، اوکراین و روسیه با توافق صلح موافقت خواهند کرد و ایالات متحده و اروپا تمام تلاش خود را می کنند تا ترتیب امنیت پس از جنگ را انجام دهند. این سناریوی پایه ما است ، اما بیرون کشیدن دشوار خواهد بود زیرا مسئله زمین بسیار دشوار است. نقطه شروع مذاکرات باید وضعیت نظامی موجود – نه حداکثر خواسته های روسیه یا اوکراین – باشد و پس از آن نیاز به مذاکرات دقیق دارد.
در سناریوی دوم ، مذاکرات صلح پیش می رود اما شکست می خورد. سپس ترامپ زلنسکی را مقصر می داند و به طور جدی از حمایت از اوکراین جدا می شود. مراقب باشید از نمایش پشتیبانی دیروز پشتیبانی کنید: لبخندها فریبنده هستند. ترامپ می خواهد بیرون برود. مانند توسعه دهنده املاک و مستغلات که او زمانی بود ، که برای اولین بار سپرده گذاری کرده است ، ترامپ سرمایه سیاسی را در یک روند صلح سرمایه گذاری کرده است و او قصد عقب نشینی ندارد. این سناریو برای اوکراین و اروپا بسیار بد خواهد بود. آمریکا این بار عقب نشینی می کرد. اروپایی ها مجبور به حمایت از اوکراین و ایجاد زیرساخت های امنیتی جدید بدون پشتیبانی ایالات متحده می شوند.
این واقعاً یک گزینه مالی یا نظامی مناسب برای رهبران اروپایی نیست. از این گذشته ، درگیری آنها باید عمده باشد. خط مقدم اوکراین و روسیه ، در حال حاضر ، حدود 1200 کیلومتر-در طول مرز داخلی آلمان در دوران جنگ سرد است. این امر شامل بقیه مرزهای د Jure اوکراین به شمال و شرق با روسیه و با بلاروس نیست. مقایسه هایی با اوضاع در کره انجام شده است – اما منطقه demilitarized در آنجا به سختی 250 کیلومتر طول دارد.
به اندازه کافی تأمین چنین مرز بزرگی از طرف اوکراین ، تعداد زیادی از سربازان را به خود اختصاص می دهد – یک تخمین نشان می دهد که 150،000 سرباز اروپایی. این استقرار بسیار بزرگتر از هر کس دیگری است که پیش بینی کرده است. امانوئل ماکرون در هزاران نفر در اوایل سال مشابه با به اصطلاح استقرار سربازان سه گانه در کشورهای بالتیک ، تعداد نیروها را ذکر کرد.
و حتی اگر آنها می خواستند ، رهبران اروپایی نیروهای لازم برای ارائه تضمین های واقعی به کیف ندارند. یوهان وادفول ، وزیر امور خارجه آلمان ، اخیراً اعتراف كرد كه آلمان احتمالاً توانایی ارسال سربازان به اوكراین را ندارد. و در حالی که انگلیس ممکن است مشتاق ابراز تعهد سیاسی خود به کشور باشد ، جای تردید است که می تواند به طور معناداری از این امر حمایت کند. یک قطعه Rusi سال گذشته نشان داد که انگلیس تجهیزات کافی برای حفظ یک بخش زرهی سه بریج مناسب ندارد. حتی استقرار یک تیپ واحد از 70-80 ٪ از کل قابلیت های مهندسی مبارزه با ارتش انگلیس استفاده می کند.
“رهبران اروپایی نیروهای لازم برای ارائه اطمینان واقعی به کیف ندارند.”
چالش های دیگری نیز وجود دارد. در این مرحله ، ساده ترین راه برای ضربه زدن به معامله ، از هر طرف ، امتناع از امتیازات در زمین است. ادعای روسیه برای کلیت منطقه دونباس ، از جمله بخش هایی که آنها اشغال نمی کنند ، حداکثر گرایانه است که در صورت موفقیت این مذاکرات ، روسیه باید عقب نشینی کند. برخی از دارایی های تجاری در منطقه مورد علاقه مسکو-معادن و شرکت های صنعتی مستقر در بخش های تحت اشغال روسیه-وجود دارد اما اهمیت نظامی برای اوکراین دارد. در هر صورت ، سابقه طولانی در تقسیم مناطق اروپایی وجود دارد. کارلیا پس از جنگ زمستانی 1939-40 به قطعات فنلاندی و روسی تقسیم شد و بخش هایی از پروس قدیمی اکنون در لیتوانی ، روسیه ، لهستان و آلمان قرار دارند. هرچند مذاکرات مملو از آن خواهد بود.
اما مشکل بزرگی که رهبران اروپایی با آن روبرو خواهند شد این است که چگونه می توانند با هواداران جنگی خود که به خانه برگشتند ، مقابله کنند. در فضای سیاسی و رسانه ای اروپا ، بسیاری از تمایلات تشویقی و تغییر رژیم وجود داشته است ، در حالی که بسیاری از عناوین اخیر اصرار دارند که روسیه نباید به خاطر پرخاشگری خود پاداش بگیرد. البته هیچ یک از این نویسندگان یک استراتژی نظامی برای پیروزی ندارند ، زیرا تفکر استراتژیک کاری نیست که اروپایی های تحصیل کرده انجام می دهند. آنها هنگام صحبت یا نوشتن از تنش منفعل استفاده می کنند: آنها باید انجام شود. به ندرت ، اگر همیشه ، آنها می گویند: “ما این کار را خواهیم کرد و برای انجام این کار آماده هستیم.”
اما ما می دانیم که بقیه جهان به روسیه همانطور که اروپا انجام می دهد نگاه نمی کند. این دیدگاه Eurocentric دیگر بر گفتمان جهانی حاکم نیست – به جز ، البته در اروپا. واضح است که ما در یکی از آن لحظات خطرناک در تاریخ زندگی می کنیم که سرنوشت می تواند به هر صورت تلنگر باشد. با این حال ، برای تمام استکبار خود ، حداقل ترامپ یک استراتژی دارد ، در حالی که اروپایی ها این کار را نمی کنند.