
من هنوز دقیقاً به یاد دارم که در 15 اوت 2021 کجا بودم.
اواخر بعد از ظهر در کانبرا بود. من در سفارت افغانستان روی میز کار خود نشسته بودم و تلفن من متوقف نمی شود. اما بعد از چند ساعت کوتاه ، همه چیز تغییر کرد. کابل افتاده بود. جمهوری از بین رفت. دوستان و همکاران که سالها با آنها کار کرده بودم ناگهان ساکت شدند. برخی از آنها یک شبه ناپدید شدند. دیگران فرار کردند. چند نفر عقب ماندند ، از ترس منجمد شدند.
این فقط دولتی نبود که سقوط کرد: ما شاهد پاک کردن رویاهای یک نسل و خنثیسازی بیست سال امید بودیم. چگونه احساس تماشای ناپدید شدن کشور خود را در زمان واقعی توضیح می دهید؟
هیچ هواپیمای جنگی تصاحب را نشان نداد. هیچ اعلامیه رسمی وجود ندارد. فقط یک خلاء
شهری که در آن بزرگ شدم بدون مقاومت تسلیم شد. وزارتخانه ها خالی شدند. پرچم ها جایگزین شدند. دختران گفتند که به خانه بروند. زنان گفتند که دیگر جایی ندارند. روزنامه نگاران ، معلمان ، کارمندان دولت ، قضات ، همه ناگهان توسط حرفه های خود جرم می شوند.
مردم غالباً از “سقوط کابل” صحبت می کنند که گویی این فقط یک رویداد سیاسی است. اما برای میلیون ها افغانی ، بسیار شخصی بود. این به معنای دختران ممنوع الخروج از مدرسه ، مدرک و دیپلم های بی ارزش است که تاریخ آن را بازنویسی می کنند. این خیانت بود ، نه تنها توسط کسانی که قدرت را به دست گرفتند ، بلکه توسط کسانی که دور شدند.
چهار سال به بعد ، اندوه پژمرده نشده است ، به سادگی شکل تغییر کرده است.
افغانستان اکنون تنها کشوری در جهان است که دختران از مدرسه متوسطه و دانشگاه ممنوع می شوند. زنان تقریباً از هر جنبه ای از زندگی عمومی خاموش هستند. این صرفاً نقض حقوق نیست ؛ این پاک کردن استراتژیک هویت نیمی از ملت است.
در همین حال ، کمک ها مردم را زنده نگه می دارد اما نمی تواند عزت را بازگرداند. اقتصاد فروپاشیده است. مشاغل ناپدید شده اند. امید محو شده است. جوان یا فرار می کنند یا ناامید می شوند. هر افغان با وزن یک وعده شکسته زندگی می کند.
هرچه بدبختی عمیق تر می شود ، خطرات جدیدی رشد می کنند. افغانستان مجدداً پناهگاه امن برای گروه های تروریستی است و بسیار فراتر از مرزهای خود تهدید می کند. پناهندگان ، که بسیاری از آنها به ناامیدی گریختند ، اکنون توسط کشورهای همسایه و بدون برنامه مجدداً و محافظت از آنها به زور بازگردانده می شوند. آنها به کشوری باز می گردند که نتواند آنها را تغذیه یا پناه بگیرد و در بسیاری موارد ، نمی تواند از آنها محافظت کند.
آنچه در حال آشکار شدن است بیش از یک بحران بشردوستانه است. این زمینه را برای بی ثباتی فراهم می کند که فراتر از افغانستان گسترش می یابد.
در سال 2020 وعده هایی داده شد. اسطوره مارک دوحه از “طالبان 2.0” اصلاح شده ادعا کرد که آنها یک دولت فراگیر را تشکیل می دهند ، از حقوق زنان محافظت می کنند و از تروریسم جلوگیری می کنند. رهبران جهان متعهد شدند كه آنها را پاسخگو باشند. هیچ یک از اینها اتفاق نیفتاد.
در عوض ، ما شاهد عادی سازی آهسته از رژیم هستیم که با ترس و محرومیت حاکم است. ممکن است طالبان به طور رسمی به رسمیت شناخته نشوند ، اما پذیرش واقعی آنها در حال رشد است. کشورها برای راحتی درگیر می شوند. تحریم ها باقی مانده است ، اما فرصت های از دست رفته برای حمایت از کسانی که در برابر حاشیه ها مقاومت می کنند ، از دست رفته است.
به مدت دو دهه ، جامعه بین المللی با افغان ها برای ساختن یک کشور جدید دموکراتیک همکاری کرد. اما وقتی بیشتر اهمیت داشت ، در لحظه فروپاشی ، هیچ برنامه هماهنگ ، هیچ مجموعه ای از حفاظت از انتقالی و محافظت فوری برای افراد باقی مانده وجود نداشت. سکوت بعد از آن عمدی بود. این یک شکست جمعی بود.
در ژوئن سال جاری ، روسیه با وجود نقض سیستماتیک حقوق بشر و هنجارهای بین المللی ، اولین قدرت اصلی به رسمیت شناختن مقامات de facto شد. این تغییر یک پیام خطرناک را ارسال می کند: این قدرت به دست آمده از طریق خشونت و سرکوب می تواند در نهایت می تواند مشروعیت کسب کند ، حداقل در نگاه بازیگران اقتدارگرا. این نه تنها قوانین بین المللی را تضعیف می کند بلکه بازیگران اقتدارگرا را در همه جا جسارت می کند.
چگونگی سقوط افغانستان در یازده روز ، بدون مقاومت ، تاریخ داوری است. کتابهایی مانند کاهش و سقوط جمهوری افغانستان توسط Shuja Jamal و William Maley ، دفترچه با همکاری دیوید کیلکولن ، و اندرو کویلی اوت در کابل حساب های اولیه را ارائه دهید. اما فروپاشی برای افغانستان جدید نیست. همانطور که امین سایکال می گوید ، “این یک سرزمین مبارزه و بقا است”. اکنون چالش این است که بقا را به موفقیت تبدیل کنیم ، همانطور که گفته قدیمی می رود ، موفقیت نهایی نیست و شکست هرگز کشنده نیست. آنچه اهمیت دارد شجاعت ادامه دارد.

و با این حال – چیزی غیر منتظره زنده مانده است.
در سرتاسر جهان ، سفارتخانه ها و کنسولگری های افغانستان ، از جمله یکی از مواردی که من رهبری می کنم ، همچنان به طور مستقل فعالیت می کنند. ما پرچم جمهوری را پرواز می کنیم ، نه به دلیل دلتنگی ، بلکه به این دلیل که به اصولی که در آن است اعتقاد داریم: عزت ، حاکمیت ، گنجاندن.
هر روز ، من از افغان ها ، زنان جوانی که به طور پنهانی تدریس می کنند ، می شنوم ، دانشجویانی که در خارج از کشور با رویاهای بزرگ تحصیل می کنند ، مقامات سابق که اکنون برای بقا کار می کنند اما هنوز بی سر و صدا برای کشورشان کار می کنند. من می بینم که آنها سازماندهی ، افزایش آگاهی ، ایجاد هنر ، نوشتن ، مقاومت می کنند. شجاعت آنها مرا فروتن می کند.
این افغانستان است که سقوط نکرد. این امر در تبعید ، با مخالفت ، با قاطعیت زندگی می کند. در کسانی که از فراموش کردن خودداری می کنند زندگی می کند.
نگاه کردن به راحتی آسان است. عناوین اکنون کمتر است. این بحران از صفحات جلوی محو شده است.
اما 15 اوت ، هرگز نباید فقط یک سالگرد دیگر باشد. این باید یک پاسگاه اخلاقی باشد. یادآوری اینکه سکوت عواقب دارد. اگر این رژیم را عادی کنیم و با کمپین جهانی خود برای سکوت صدای انتقادی روبرو شویم ، به جهان می گوییم که عدالت و حقوق قابل مذاکره است ، که تصرف مسلحانه و آپارتاید جنسیتی قابل قبول است.
ما نمی توانیم اجازه دهیم که این اتفاق بیفتد ، نه به نام خود ، و نه در ساعت ما.
یک آینده سیاسی مناسب برای افغانستان بستگی به تقویت مجدد رویکرد پیرامون مردم دارد ، نه قدرت. صداهای دموکراتیک افغانستان باید دوباره شنیده شود. آنها برای ساختن ضد روایتی برای حاکمیت اقتدارگرا ضروری هستند.
فضای سیاسی باید در جوامع تبعید و مجامع بین المللی مورد بازپس گیری قرار گیرد. این مربوط به نمادگرایی نیست ؛ این در مورد ایجاد گزینه های معتبر ، به رهبری افغانستان است که ریشه در مشروعیت دارد.
مأموریت های دیپلماتیک افغانستان که به وظیفه قانون اساسی خود صادق هستند و با هم از طریق شورای هماهنگی سفیران همکاری می کنند ، باید پشتیبانی و هماهنگ شوند. اگر رژیم ، بدون حتی قانون اساسی ، با بحران داخلی روبرو شود ، آنها نقاط مهم تماس با جامعه بین المللی هستند. زنان و جوانان افغانستان باید از دید به سمت نفوذ حرکت کنند.
مهمتر از همه ، ما باید انتخاب نادرست بین شناخت و جدایی را رد کنیم. تعامل اصولی ، مبتنی بر حقوق و قانونی بودن ، با بازیگران غیر طالبان ، هم ممکن است و هم ضروری است.
آن عصر اواخر در کانبرا ، پس از سقوط کابل ، من روی میز کار خود نشستم و به تلفن سفارت خیره شدم و منتظر تماس بودم که هرگز نیامد.
سالهاست که آن تلفن صدای کابل ، دستورالعمل وزیر ، سلام و احوالپرسی از رئیس جمهور یا یک همسر در وزارتخانه را که در آن شرکت می کند ، حمل می کرد. آن شب ، هیچ چیز. یک کلمه نیست خط ساکت بود. کاملاً ، کاملاً خاموش. بدون سفارش و وداع. فقط غیبت
این سکوت همه چیز را گفت. ما خودمان بودیم اما هنوز وظیفه داشتیم برای مردم ، برای پرچم و آینده ادامه دهیم.
بنابراین در ماه اوت ، در مورد آنچه گم شده است تأمل کنید اما در آنجا متوقف نشوید. صحبت کردن با کسانی که هنوز برای یک افغانستان آزاد می جنگند ، بایستید زیرا سکوت خنثی نیست. این یک طرف را انتخاب می کند.