در دیاری دور، زمانی که پاییز بهار را فرا میخواند، دختر جوانی به نام صبا در خانهای کوچک واقع در یک روستای زیبا زندگی میکرد. صبا فرزندی مهربان و باهوش بود که عاشق خواندن کتابهای قدیمی بود. او به شخصه پر از ذوق و شور بود و هر شب با خواندن داستانهایی از کتابهای قدیمی، خود را به دنیایی جادوی میبرد که خیال واقعیت را از هم میپاشاند.
یک روز، صبا در کتابی قدیمی به نام “شرح احوال مردی روسی” برخورد کرد. این کتاب داستانی زیبا و دلنشین از زندگی مردی به نام نیکولای بود که تجربیات زندگی خود را به شکلی شگفتانگیز و آموزنده ترسیم کرده بود. صبا با خواندن این کتاب، عشق و درد، شادی و غم، زندگی و مرگ را در یک آغوش گرفت و به دنیایی عمیقتر و پر از راز و رمز دست یافت.
نیکولای گوگول، نویسنده بزرگ روسی معروف به داستانهای پر از زندگی و رنگ و بو بود. او از زندگی مردم ساده روسیه الهام گرفته و با قلم خویش، قصههایی ابداع کرد که به دل خوانندگان نفسی عمیق میوزد. او به فریاد زدن از نیاکان سردرگم، یافتن پندار و آموختن از تجربیات زندگی، معنای جدیدی بخشید و با نگاهی نو به داستانگویی، روایتهایی بینهایت را به وجود آورد.
صبا با بازخوانی داستانهای گوگول، به دنیایی پر از زیبایی و عمق آشنا شد. او در همه شخصیتها و رویدادهای کتابهای گوگول، تجربهای جدید و الهام بخش برای خویش یافت و با شور و شوق بیشتری به جستجوی داستانهای عجیب و غریب خود ادامه داد.
با ما در مرشدی همراه شوید و در جادهی داستانهای گوگول و صبا، سفری جالب و مهیج را تجربه کنید.
تصویر بالا تزئینی است.