در دهات ایران، زادهی یک روز بارانی، به دنیا آمد یک داستان سرآغاز شادمانی. او پروردۀ زمستان بود، با اشعاری که از دلهای پریشان درآمدند و در دلهای خسته، در باغهای خزان شکوفه زدند. این داستانسرای تازه پوشیده از رخت درخشش شعر و نقوشی از رزمایش هنر، نامش میبرد رضا براهنی.
روزها بی تاب و شبها بی آرام، او به سفری جادویی در دنیای ادب و شعر خویش رفت. رضا با صدای تکاندهندهی آرامش خاکش را آسوده کرد و با ترانههای خویش، دلهای جوانان را به لرزه درآورد. از بند افکار آزاد، او بیرون آمد و با هیجان و ستودن، دلهای بیامیدان را با درخشش اندیشهاش روشن کرد.
درون دیالوگهای خود با داستاندانان فرهیخته و شاعران هنرمند، با سخنرانیهای والای امور اخلاقی و فلسفی، تئوری شعر خویش را در دل آنها غنود. او شاهد جایگاه عریان اندیشه و هجوم آثار براهنی در میدان ادب بود و از اعماق شعر و ادبیات ایران، مانع دروازههای بهشت مدیریت چشمان دوستان خوشرنگ و شرقی گردید.
بین افقهای ایران، در کوچههای پراحساس شعر و در شبهای آرام تابستان، این داستانسرا، با شور و هیجان خشم و عشق، از آسمان فیض معنوی و خیر بخشی بر دنیا ببخشد. تحول ها و اندیشههای عاشقانهی او، نیروی خلق زندگی و معنویت را برای جهان از نو آغاز کرد. از افکار مدهوش رضا براهنی ترانهای سردردشنده با زید و شراعهای به تابش آید.
در زلال آثار زیبای او، جاودانه در دنیای شعر و ادبیات ایران خواهد ماند. این داستان پر از خشونت و معنویت، از ابتداییترین رویاها تا نتیجهی عمیق اندیشههای اشعار را روایت میکند. از مارنوزی هنر تا خلقی روایتی زیبا و لذتبخش، همه تا آخرین ومد هیجان ماند.
با ما در مرشدی همراه شوید، تا در سرزمین اشعار و داستانهای بیپاییز، در جستجوی ریشههای اُلمع آداب و رسوم ایرانی پرنی روشنی کنیم. تصویر بالا تزئینی است.