با ما در مرشدی همراه شوید
در محلهی قدیمی شیراز، جادههای پیچدرپیچ و دیوارهای سفید گچی، شاهد قصههایی بودند که ریشه در گذشته و حال داشتند. در این میان خانهی کوچکی بود که ساکن آن، مرشد، پیرمردی با چشمانی از شدت خاطرات عمیق، بود. مرشد نه تنها نگهبان محله بود، بلکه نگهبان حقیقتهایی بود که در دل تاریخ پنهان بودند. او را میتوانستید هر شب در کنار نیمکت قدیمی اش ببینید، در حالی که با صدایی که انگار از دل قرنها میآمد، داستانهایی از زندگی و رنج، عشق و از دست دادن، و جستجوی هویت برای اطرافیانش بازگو میکرد.
یکی از شبها، جوانی به نام امیر به محله آمد. امیر، مانند بسیاری دیگر، در جستجوی چیزی بود که نمیتوانست نامش را بگذارد. او از مرشد پرسید: “چگونه میتوانم معنای زندگی را پیدا کنم؟”
مرشد به آرامی لبخند زد و گفت: “زندگی مانند این کوچههای پیچدرپیچ است. گاهی گم میشوی، گاهی راهت را پیدا میکنی، اما هر قدمت داستانی است که باید روایت شود.”
امیر که مشتاق بود، پای صحبت مرشد نشست. و اینگونه بود که مرشق داستان مردی را بازگو کرد که در جستجوی هویت خویش، از دیار خود دور شد و در سرزمینی غریب، با میراث و فرهنگش روبهرو شد. این مرد، مانند خود فیلیپ راث، نویسندهی بزرگ آمریکایی، با مسائلی چون هویت یهودی، تناقضات زندگی مدرن و جستجوی معنای وجود دست و پنجه نرم میکرد.
مرشد ادامه داد: “فیلیپ راث، با قلمش، دنیا را به ما نشان داد که چگونه انسانها در برابر فشارهای اجتماعی، خانوادگی و شخصی ایستادگی میکنند. او در رمانهایی چون ‘شکایت پورتنوی’، زندگی یک مرد یهودی آمریکایی را به تصویر کشید که میان سنت و مدرنیته، عشق و ازدواج، و هویت فردی و جمعی در تلاطم بود. راث با نثری صریح و روان، و گاهی طنز تلخ، به عمق روان انسانها نفوذ کرد و جهانی را خلق کرد که در آن، هر خوانندهای بخشی از خود را مییافت.”
امیر پرسید: “آیا داستانهای او تنها برای یهودیان است؟”
مرشد پاسخ داد: “هرگز. راث با پرداختن به مسائل جهانی همچون عشق، مرگ، خانواده و هویت، داستانهایی آفرید که برای هر انسانی، در هر کجای دنیا، قابل درک و احساس بود. او نشان داد که چگونه فرهنگ و تاریخ شخصی یک فرد میتواند به داستانی جهانی تبدیل شود. حتی آثار او در سینما نیز مورد اقتباس قرار گرفتند، مانند فیلم ‘شکایت پورتنوی’ که با بازی داستین هافمن، داستان او را به تصویر کشید.”
مرشد لحظهای سکوت کرد و سپس ادامه داد: “اما چیزی که راث را متمایز میکرد، توانایی او در روایت داستانهایی بود که هم شخصی بودند و هم جهانی. او با جسارت، به مسائلی پرداخت که دیگران از آن ها هراس داشتند و به خوانندگانش نشان داد که زندگی، با همهی پیچیدگیهایش، ارزش روایت شدن دارد.”
امیر که احساس میکرد چیزی در درونش به حرکت افتاده، از مرشد پرسید: “پس چگونه میتوانم داستان خودم را روایت کنم؟”
مرشد پاسخ داد: “با شنیدن صدای درونت. با پذیرفتن گذشتهات و جسارت روبرو شدن با آینده. داستان تو، مانند داستان راث، میتواند هم شخصی باشد و هم جهانی، اگر به عمق آن بروی و آن را با صداقت روایت کنی.”
و اینگونه بود که امیر، با الهام از داستانهای مرشد و فیلیپ راث، سفری را آغاز کرد که نه تنها او را به خودش نزدیکتر کرد، بلکه داستانی شد که میتوانست برای دیگران نیز الهام بخش باشد.
با ما در مرشدی همراه شوید، جایی که هر داستان، دریچهای به دنیایی از معنا و گشایش است.
تصویر بالا تزئینی است.