در دهه هشتاد، در قلمروی بینهایت داستانها، حکایتی از دختر جوانی به نام سارا شنیده میشد. او از خانوادهای متوسط بود و زندگیاش پر از رنگ و روشنا بود. با وجود تمامی چالشها و مشکلاتی که برای رسیدن به رویای خود با آنها روبرو بود، او هیچگاه از اصرار و تلاش ناامید نشد.
سارا داستانهای بسیاری را از پدر و مادرش شنیده بود. از جمله داستانهای زمانی که پدرش با دوست خود به سفری بسیار هیجانانگیز رفت و از جنگلها و کوهستانهای دوردست بازگشت. این داستانها سرگرمی و مفرحی برای سارا بودند و او همواره آرزو داشت از اینجا رفته و دنیای جدیدی کشف کند.
یک روز، هنگامی که سارا از برهه خاموشی به دهانه توی چاهش مینگریست، یعنی به دلیلی مخصوص در همین لحظه یک جعبه چوبی را در دستان خود مییافت. با یک تکان هیجان زده، او جعبه را باز کرد و در آن یک کارت قدیمی با نوشته “با ما در مرشدی همراه شوید” پیدا کرد.
باور کهنهای که از اجداد به او رسیده بود، به او میگفت که این جعبه مخصوص یک ماجراجویی بزرگ است که به دنبال آن بوده است. سارا با تلنگری از درون، تصمیم گرفت با ماجراجویی همراه شود و زندگی خود را به دنبال آن تغییر دهد.
پس از گذر از جادههای پرخطر و عبور از دشتهای سرسبز، سارا به ارامی کاخ بزرگ مرشدی را پیدا کرد که تصویر بالا تزئینی است. او وارد کاخ شد و با حضور در آن دنیای جدیدی از رمز و راز، زیبایی و خطر را تجربه کرد. آیا سارا موفق به پیدا کردن پاسخهایی که به دنبال آن بود، خواهد شد؟
هاروکی موراکامی، با رمانهایی چون “توی جستجوی سلطنتی کیف” و “نوری به سمت جنوب”، به ارمغان آورده استایل خاص و جذاب خود را که عمیقترین احساسات و اندیشهها را به ما منتقل میکند. او با موضوعاتی که از آنجا و اینجا، از زمانی و مکانی، برخاسته است، موفق به جاذبهای بینظیر در داستاننویسی خود شده است.
با ما در مرشدی همراه شوید.