این ستون اول شخص تجربه آتفا رحیمی است که از افغانستان به ساسکاتون نقل مکان کرد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد داستانهای شخص اول CBC ، لطفا سؤالات متداول را ببینیدبشر
هنوز تاریک بود که من و خواهر کوچک من و ساعت 2 صبح از خواب بلند شدیم تا قبل از همه در کابل از خواب بیدار شوند. احساس می کردم وقتی در تپه های زیبا و برجسته ای که شهر ما را احاطه کرده بود ، آسمان را لمس می کردم.
گرسنه و خسته بودیم ، اما من اهمیتی نمی دادم. احساس زنده بودن کردم
دویدن من را با شادی و انرژی در تاریک ترین قسمت های زندگی من ، ابتدا در افغانستان و اکنون در کانادا پر کرده است.
من فقط 14 ساله بودم که مادرم درگذشت. من چاره ای جز تبدیل شدن به یک شخصیت مادر برای چهار خواهر و برادر کوچک خود نداشتم. من یک کودک بودم ، اما قدم به نقش یک بزرگسال کردم. این وظیفه من بود که از خواهر و برادرهایم ، خانه ما در کابل و هر چیز دیگری که با آن همراه بود مراقبت کنم. احساس می کرد زندگی روی من فرو می ریزد.
با تمام این درد ، ورزش به من کمک کرد تا زنده بمانم. من در سال 2017 با کونگ فو آشنا شدم و یک سال بعد ، به یک تیم در حال اجرا در شهر پیوستم. خانواده من در هر دو فعالیت از من حمایت نکرده بودند. من مجبور شدم با بستگانم و جامعه ای در اطرافم بجنگم که اعتقاد نداشت که دختران باید ورزش کنند.
کسی نبود که بتوانم به آن نگاه کنم – در خانواده ، جامعه من یا فراتر از آن – و می گوید: “او این کار را کرد ، بنابراین من هم می توانم.” من مجبور شدم آن شخص شوم.

من اولین زن در کل خانواده ام شدم و بستگان گسترده ای را که یک ورزشکار شدم. یک روز آسان نبود که آسان باشد. اما به آرامی ، چیزی شروع به تغییر کرد. پسر عموهایم شروع به انجام ورزش کردند. خانواده های آنها کم کم به آن اجازه دادند ، زیرا آنها را دیدند که من ابتدا این کار را انجام می دهم.
در مکانی که من هرگز ندیده بودم که یک زن در حال دوچرخه سواری باشد ، جایی که ایده دختری که در خیابان ها در حال عبور است غیرقابل تصور بود ، من در حال شکستن دیوارها بودم.
من اولین ماراتن خود را در سال 2019 در افغانستان اجرا کردم ، که دوندگان – زن و مرد – از سراسر جهان را به خود جلب کرد. آن روز همیشه با من خواهد ماند. این فقط مربوط به مسابقه نبود. این نمادی از همه چیزهایی بود که من بر آن غلبه کردم – ترس ، داوری ، تنهایی. هر قدم که برداشتم گامی به سوی شخصی بود که می خواستم شوم. پایان آن ماراتن فقط یک خط پایان نبود. این آغاز چیزی قدرتمند بود. بهبودی داشت این اثبات این بود که حتی وقتی جهان سعی می کند شما را ساکت کند ، هنوز هم می توانید صدای خود را پیدا کنید.

من فقط یک ورزش را انجام نمی دادم. در یک لحظه ، من در حال انجام کونگ فو ، دویدن و کیک بوکسینگ بودم ، همه در حالی که چهار فرزند بزرگ می کردم ، یک خانواده را مدیریت می کردم و با انتقاد و فشار مداوم روبرو می شدم. تصور کنید که این کار را در مکانی مانند افغانستان انجام دهید ، جایی که دختران حتی قرار نبود به تنهایی در خارج باشند.
همه چیز دو سال بعد با بازگشت طالبان در سال 2021.
دختران از رفتن به مدرسه و دانشگاه ممنوع شدند. با فیلم هایی از خودم و تیم کونگ فو در جهان ، ما وحشت کردیم که هدف قرار می گیریم.
تیم من و اعضای خانواده ما با کمک بنیاد 30 پرنده، که به صدها زن و دختر افغان کمک کرد تا به کانادا بیایند. آنها فقط به ما کمک نکردند که از آنجا خارج شویم – آنها به ما کمک کردند تا دوباره شروع کنیم. آنها همچنان از هر طریق ممکن از ما حمایت می کنند.
وقتی به کانادا نقل مکان کردم ، فکر کردم اوضاع بهتر می شود. من معتقدم که بالاخره آزاد هستم – آزاد برای فرار از بیرون بدون ترس و زندگی بدون تهدید.
از بسیاری جهات ، من بودم. ایمنی وجود داشت فرصت ها وجود داشت

چیزی که من انتظار نداشتم این بود که زندگی در اینجا یک چالش متفاوت به وجود می آورد – بلندتر نبود ، اما سنگین تر بود. | خودم را به تنهایی در یک کشور جدید پیدا کردم و از زبان آن نمی دانستم ، وزن تروما ، اندوه و ترس را تحمل می کنم. من کسی نداشتم که تکیه دهد و سکوت آن تنهایی نوع درد خودش بود.
من سعی کردم ادامه دهم و تقریباً دو سال به پیست و پیست Saskatoon Prack و Area Membership و آموزش بپیوندم. اما بعد از اینکه از دانشگاه ساسکاتون دور شدم ، چیزی تغییر یافت. غم و اندوه و درد سالهای اخیر به دلیل از دست دادن مادرم و ترک کشورم به من رسیدگی کرد.
- داستانهای شخص اول CBC را بیشتر بخوانید در اینجابشر
من این هدف واضح از الگوی نقش برای سایر ورزشکاران زن را نداشتم که زمانی در افغانستان نزدیک بودم. آتش سوزی که مدتهاست حمل کردم شروع به کم نور شدن کرد. من هنوز در حال دویدن بودم ، هنوز هم نشان می دادم ، اما همین احساس را نداشت.
سپس ، در نوامبر 2024 ، من به برنامه ای به نام The Wingspan Summit پیوستم ، که توسط بنیاد 30 پرنده برگزار شد ، که سایر زنان و دختران افغان را گرد هم آورد.
این همه چیز را تغییر داد.
احاطه شده توسط افرادی با داستانهای قدرتمند که من را به یاد قدرت خودم می اندازند ، احساس کردم که جرقه من برمی گردد. آن آتش در قلب من – کسی که مرا در تاریک ترین لحظه ها زنده نگه داشت – به زندگی بازگشت.
حالا ، وقتی دویدم ، فقط برای خودم دویدم. من برای دختر کوچکی که بودم در حال دویدن هستم – کسی که خیلی سریع بزرگ شد ، که در حالی که رویاهای غیرممکن را تعقیب می کرد ، یک خانواده را در کنار هم نگه داشت. من برای هر دختری در افغانستان که هنوز در همان تاریکی می جنگد ، می دویدم.
من برای هر زنی در جهان که به او گفته می شود نمی تواند در حال دویدن باشد. من به دلیل اینکه می توانم دویدم ، و به دلیل اینکه باید – تا زمانی که آنها هم نتوانند.
آیا شما یک داستان شخصی قانع کننده دارید که می تواند درک دیگران را به همراه آورد یا به دیگران کمک کند؟ ما می خواهیم از شما بشنویم. برای کسب اطلاعات بیشتر به Sask-First-Individual-grp@cbc.ca ایمیل بزنید.