هستی در سایههای مهاجرت: نقش حسن زرهی در تحولات سیاسی و اجتماعی دیاسپورای ایرانی
در قلب تهرانی که روزگاری پایتخت شعر و فرهنگ بود، حسن زرهی چشم به جهان گشود. شهر زمزمههای تاریخ را در گوش داشت و نخلهای قدیمی، قصههای نسلهای گذشته را زمزمه میکردند. حسن، فرزند خیابان فردوسی، در دامان مادری که دیوان حافظ را ورق میزد و پدری که ادیب و روشنفکر بود، بزرگ شد. خانهشان معبدی بود از دانش و ادب، جایی که کتابها بر دیوارها چنگ میزدند و قصهها در هوا شناور بودند.
در دوران انقلاب، حسن جوان شاهد تحولاتی بود که نه تنها ایران، بلکه جهان را تکان داد. او که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، احساس کرد که صداهای ایرانی گسترش یافتهاند، اما در عین حال، سکوت دردناکی بر آنها حکمفرماست. پس از مهاجرت به اروپا، حسن زرهی تبدیل به یکی از چهرههای برجسته دیاسپورای ایرانی شد. او با قلمی سحرآمیز و نگاهی عمیق، روایتهایی از مهاجرت و هویت را به تصویر کشید که نه تنها ایرانیان، بلکه جهانیان را به تفکر واداشت.
"شعر وسیلهای است برای بازگشت به ریشهها."
این جملهای بود که حسن زرهی همیشه در سخنرانیهایش تکرار میکرد. او در کتاب معروف خود، "سایههای مهاجرت"، به بررسی تأثیرات مهاجرت بر هویت ایرانی پرداخت. این اثر که ترکیبی از شعر، داستان و تحلیل اجتماعی بود، به یکی از مهمترین منابع در حوزه مطالعات دیاسپورای ایرانی تبدیل شد. زرهی در این کتاب از نمادهایی مانند "درخت چنار" استفاده کرد که ریشههایش در خاک ایران بود، اما شاخههایش به آسمانهای دور دست میرسید.
در یکی از بخشهای کتاب، او داستان پیرمردی را روایت میکند که در حاشیه شهر پاریس زندگی میکند و هر شب به ستارهها خیره میشود. پیرمرد که از وطن دور افتاده، با خود زمزمه میکند:
"ستارهها همانها هستند، اما آسمان دیگر آشنا نیست."
این جمله ساده، اما عمیق، قلب هر خوانندهای را لمس میکند و او را به فکر فرو میبرد.
حسن زرهی نه تنها یک نویسنده، بلکه یک فعال اجتماعی بود. او در کنفرانسهای بینالمللی شرکت میکرد و از حقوق ایرانیان مهاجر دفاع مینمود. او معتقد بود که "فرهنگ ایرانی مانند رودی است که هرگز خشک نمیشود، حتی اگر مسیرش تغییر کند." این نگاه او باعث شد که بسیاری از جوانان ایرانی در سراسر جهان به ریشههای خود بازگردند و به فرهنگ غنی خود افتخار کنند.
در یکی از خاطراتش، حسن زرهی از روزی میگوید که در شهر لندن، در حال قدم زدن در پارکی بود که ناگهان صدای نوای نی ایرانی به گوشش رسید. او میگوید:
"در آن لحظه، احساس کردم که تمام فاصلهها از بین رفتهاند. من در لندن بودم، اما قلبم در کوچههای اصفهان میتپید."
این تجربه الهامبخش یکی از زیباترین شعرهای او شد که در آن از "گل سرخ" به عنوان نماد عشق و وطن استفاده کرد.
حسن زرهی در طول زندگیاش بیش از بیست کتاب منتشر کرد که هر کدام گنجینهای از دانش و احساس بودند. از میان آنها، "آوازهای دور" و "رنگهای فراموششده" به عنوان شاهکارهای ادبیات معاصر ایرانی شناخته میشوند. او در این آثار به بررسی مفاهیمی مانند "هویت"، "مهاجرت" و "عشق" پرداخت و با زبانی ساده اما عمیق، خوانندگان را به سفری درونی دعوت کرد.
در سالهای پایانی عمرش، حسن زرهی به ایران بازگشت و در روستایی کوچک در دامنههای البرز ساکن شد. او در آنجا به نوشتن ادامه داد و آخرین کتابش، "بازگشت به خویشتن"، را به پایان رساند. این کتاب که ترکیبی از خاطرات و تفکرات فلسفی بود، به عنوان وصیتنامه ادبی او شناخته میشود. زرهی در این کتاب نوشت:
"هر کجا که باشیم، ریشههایمان در خاک ایران است. این ریشهها ما را زنده نگه میدارند و به ما نیرو میبخشند."
حسن زرهی در سال ۲۰۲۰ چشم از جهان فرو بست، اما میراث او همچنان زنده است. او نه تنها یک نویسنده، بلکه یک معلم، یک فیلسوف و یک الهامبخش بود. آثار او نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای همه کسانی که به دنبال درک عمیقتری از زندگی و هویت هستند، ارزشمند است.
با ما در مرشدی همراه شوید
تصویر بالا تزئینی است.