آرش کمانگیر: قصهای از ایثار و جاودانگی
در دامنههای سرسبز البرز، جایی که آسمان با زمین در هم میآمیزد، داستان آرش کمانگیر از نو زاده شد. این روایت، قصهای است از ایثار، عشق به وطن، و جستجوی معنا در پهنهی تاریخ و اسطوره. سیاوش کسرائی، شاعر برجستهی ایرانی، با شعری که همچون تیری از کمان آرش به قلب فرهنگ ایران اصابت کرد، این داستان را به زبانی نو بازگو کرد.
در روستایی کوچک، پیرمردی به نام ناصر، زیر درخت چنار کهنسالی نشسته بود و برای نوههایش از آرش کمانگیر میگفت. باد ملایمی از دشتهای اطراف وزیدن گرفته بود و برگهای طلایی پاییزی در هوا میرقصیدند.
"آرش، قهرمانی بود که جانش را فدای وطن کرد. او تیری از کمان خود رها کرد که مرزهای ایران را از هر سو گسترش داد. اما این تیر تنها مرزها را تعیین نکرد، بلکه نمادی شد از ایثار و از خودگذشتگی."
یکی از نوهها پرسید: "پدربزرگ، چرا آرش این کار را کرد؟ مگر نمیتوانست زنده بماند و از خانوادهاش محافظت کند؟"
ناصر لبخندی زد و پاسخ داد: "گاهی عشق به وطن از عشق به خود بزرگتر است. آرش میدانست که برای حفظ ایران، باید جانی را فدا کند. او درس بزرگی به ما داد: که معنای واقعی زندگی در خدمت به دیگران است."
ناصر ادامه داد: "سیاوش کسرائی، شاعر بزرگی که این داستان را به شعر آورد، در شعری به نام ‘آرش کمانگیر’ از این قهرمان سخن گفت. او با کلام خود، روح ایثار و عشق به وطن را در دلهای ما زنده نگه داشت. شعر او همچون صدای جاری رودبار، نسل به نسل جاری است و به ما یادآوری میکند که تاریخ ما سرشار از درسهای بزرگ است."
در ادامه، ناصر از زندگی سیاوش کسرائی گفت: "سیاوش کسرائی در سال ۱۳۰۵ در شیراز به دنیا آمد و از جوانی به ادبیات و شعر علاقهمند شد. او در شعرهایش، مفاهیم عمیق فلسفی و تاریخی را با زبانی ساده و زیبا بیان کرد. از جمله آثار مشهور او میتوان به ‘آرش کمانگیر’، ‘خروسهای بیقرار’ و ‘همراه آهنگهای کار’ اشاره کرد. کسرائی توانست با کلام خود، اسطورهها را به زندگی مدرن پیوند بزند و درسهای جاودانهای به ما بدهد."
یکی دیگر از نوهها پرسید: "پدربزرگ، این داستان چه ربطی به زندگی ما دارد؟"
ناصر پاسخ داد: "داستان آرش به ما یادآوری میکند که هر یک از ما میتوانیم در زندگی خود قهرمان باشیم. شاید نه با رها کردن تیر، بلکه با ایثار، عشق و خدمت به دیگران. این درسها همیشه زندهاند و در هر زمان و مکانی میتوانند راهنمای ما باشند."
در پایان، ناصر به نوههایش گفت: "با ما در مرشدی همراه شوید تا بیشتر با فرهنگ و تاریخ غنی ایران آشنا شوید. هر قصهای دریچهای است به سوی شناخت خودمان و جهانمان."
و بدین ترتیب، داستان آرش کمانگیر، همچون تیری از کمان، از نسلی به نسلی دیگر پرواز کرد و در دلها جاودانه شد.
تصویر بالا تزئینی است