مذاکرات غیرمستقیم اخیر بین ایران و ایالات متحده در مسقط ، عمان ، با واسطه دولت عمانی ، ابعاد و اهمیت قابل توجهی را از منظر روابط بین الملل و نظریه های دیپلماسی استراتژیک دارد.
این بحث ها در میان نظم جهانی مشخص شده توسط شکافهای اساسی ، که در آن متغیرهای ژئوپلیتیکی ، اقتصادی و فناوری چند جانبه ، در کنار تغییر در رژیم های بین المللی ، به طور فزاینده ای بر سیاست خارجی ایالت ها تأثیر می گذارد ، آشکار می شود.
از آنجا که خروج یک جانبه دولت ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA) در سال 2018 ، روابط بین ایران و ایالات متحده وارد مرحله ای از رویارویی مزمن شده است. سیاست “حداکثر فشار” ترامپ ، با هدف تضعیف اقتصاد ایران ، رفتار تهران را در بعضی از مناطق تغییر داد و این امر را بدون تغییر در دیگران رها کرد و ایران را وادار کرد که از مقاومت آشکار و جامع به مقاومت هوشمند و هدفمند منتقل شود.
دولت بایدن قدرت بازگشت به JCPOA را بر روی سکو به عهده گرفت. با این حال ، در عمل ، با موانع سیاسی داخلی در ایالات متحده ، فشارهای منطقه ای و درگیری سیاسی در بین جناح ها در ایران روبرو شد. اکنون ، در سال 2025 ، با یک دولت قاطع جمهوریخواه در کاخ سفید و کنترل جمهوری خواهان سنا و مجلس نمایندگان ، بی ثباتی در سیاست داخلی آمریکا کاهش یافته و فشارهای منطقه ای به حمایت منطقه ای تبدیل شده است. در نتیجه ، دولت آمریكا تا آنجا كه ممكن است از طریق دیپلماسی در تلاش باشد تا از برنامه هسته ای ایران جلوگیری كند و به یك بحران غیر ضروری در خاورمیانه تبدیل شود – بحرانی كه می تواند تا حد بازگشت از طریق رویارویی نظامی یا گسترش فعالیتهای هسته ای ایران افزایش یابد. در چنین شرایطی ، ضرورت مذاکره و درک تجدید شده از درگیری طولانی و بی نیاز هر دو طرف تقویت می شود و آنها را به سمت جدول مذاکره در عمان سوق می دهد تا به دنبال قطعنامه باشند.
مذاکرات عمان بار دیگر الگویی از “دیپلماسی غیرمستقیم” را به نمایش گذاشت ، الگویی که به دلیل اختلافات عمیق سیاسی و عدم شناخت متقابل از مشروعیت ، به طور موثری به یک فرمت نهادینه شده در روابط تهران واشنگتن تبدیل شده است.
نقش دولت عمانی به عنوان یک کارگزار صادقانه نشان دهنده نوعی “آهنگ I.5 دیپلماسی” است که از عناصر رسمی و غیر رسمی برای کاهش تنش ها استفاده می کند. این قالب نشان می دهد سطح بی اعتمادی بین طرفین و نشان می دهد که گفتگو همچنان ابزاری ضروری ، البته ناکافی در مدیریت رویارویی های ژئواستراتژیک است. تحلیلگران تئوری بازی ممکن است چنین مذاکراتی را در یک مدل “بازی متغیر” مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند ، جایی که یک امتیاز توسط یک طرف لزوماً با ضرر برای طرف دیگر برابر نیست اما می تواند منجر به توزیع مجدد علایق شود.
تمرکز اصلی مذاکرات اخیر بر مسئله غنی سازی اورانیوم در ایران و امکان سنجی واردات سوخت هسته ای بود. ایالات متحده پیشنهاد کرد که ایران برنامه غنی سازی خود را متوقف کرده و نیازهای سوخت خود را از طریق واردات تأمین کند. از نظر استراتژیک ، این پیشنهاد یادآور مدل “کنترل خارجی فناوری حساس” است که قبلاً برای کشورهایی مانند کره جنوبی و آرژانتین اعمال می شد. برعکس ، ایران در حالی که این پیشنهاد را رد می کرد ، بر حق حاکمیت خود برای غنی سازی تأکید کرد و آن را تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی به نظر می رساند. این موضع ایران باید در چارچوب “استراتژی تعادل هسته ای” مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. نظریه بازدارندگی متعارف و الگوی Buzan و Waever از “اوراق بهادار مبتنی بر هویت” می توانند یک چارچوب تحلیلی مناسب برای درک اصرار تهران بر این حق فراهم کنند ، جایی که فناوری هسته ای نه فقط به عنوان ابزاری از قدرت بلکه به عنوان مؤلفه ای از جایگاه بین المللی و هویت سیاسی ایران درک می شود.
برای درک رفتار ایالات متحده در مذاکرات اخیر ، لازم است که رابطه بین استراتژی مهار و مدیریت بحران را در نظر بگیرید. ایالات متحده ، که در حال حاضر منابع خود را برای مقابله با رقابت های بزرگتر در شرق آسیا مجدداً تنظیم می کند ، به دنبال جلوگیری از گرفتاری در یک بحران پرهزینه با ایران است. دولت بایدن و تیم سیاست خارجی آن ، پس از عقب نشینی از افغانستان و کاهش تدریجی حضور آن در خاورمیانه ، در تلاش برای ایجاد یک دستورالعمل مقرون به صرفه تر ، در سالهای 2020 و 2021 عمان برای خرید زمان و تثبیت یک وضعیت “غیر انحلال” از دستیابی به توافق نهایی. با این حال ، دولت فعلی ایالات متحده با حل مسئله هسته ای با ایران به عنوان راهی برای تنظیم مجدد منابع خود برای رسیدگی به رقابت های بزرگتر در شرق آسیا ، از این رو اصرار شدید آن بر حل و فصل دائمی است.
از منظر نظریه های واقع گرایی دفاعی ، ایالات متحده تحت دولت بایدن به دنبال نوعی “تعادل در خارج از کشور” بود – کاهش هزینه های مداخله مستقیم و انتقال بار امنیت منطقه ای به متفقین. در این چارچوب ، جلوگیری از عبور ایران از آستانه هسته ای بدون مشارکت در جنگ یا پذیرش یک امتیاز مهم استراتژیک اولویت اصلی آمریکا بود. ایران ، که کاملاً از زمینه داخلی و بین المللی ایالات متحده و شرایط منطقه ای آگاه است ، در صدد است تا موقعیت خود را به عنوان یک بازیگر مستقل و توانمند در نظم منطقه ای تحکیم دهد. استراتژی ایران را می توان نوعی “بازی با زمان و فضای مانور” دانست: هرگونه پیشرفت در مذاکرات نباید منجر به تضعیف فناوری هسته ای بومی یا سازش استراتژیک با ایالات متحده شود. از دیدگاه تئوری “مقاومت هدفمند” ، ایران در تلاش است تا با ترکیب دیپلماسی و توانایی هسته ای بدون درگیر شدن در درگیری مستقیم ، موقعیتی از مزیت را در مذاکرات ایجاد کند.
مذاکرات عمان فقط در چارچوب روابط دو طرفه ایران و ایالات متحده قابل تجزیه و تحلیل نیست. این مذاکرات نشان دهنده تغییرات عمیق در ساختار نظم منطقه ای غرب آسیا است که با عقب نشینی تدریجی ایالات متحده ، توافق نامه ابراهیم ، ظهور عربستان سعودی و ترکیه در معادلات منطقه ای ، تنش در دریای سرخ ، هدایت ایالات متحده و درگیری با هوازا در خاورمیانه پس از 7 اکتبر ، و افزایش روانه های ایران-ایزرائیل تغییر یافته است.
علاوه بر این ، بی طرفی ظاهری اروپا در دور سوم مذاکرات نشانگر فروپاشی نسبی اجماع غربی در مورد موضوع ایران است. به طور همزمان ، روسیه و چین روابط استراتژیک خود را با تهران تقویت می کنند و ظاهراً قدرت چانه زنی بیشتر ایران را فراهم می کنند – هرچند بحث های قابل توجهی در مورد میزان و پیامدهای این اهرم پیشرفته مورد توجه قرار می گیردبشر این تحولات با تئوری “چند قطبی منطقه ای” ، که در آن قدرت های میانی مانند ایران ، ترکیه ، عربستان سعودی و اسرائیل بازیگران تعیین کننده هستند. در سطح رژیم های بین المللی ، مذاکرات اخیر حاکی از آن است که رژیم عدم تکثیر با بحران مشروعیت روبرو است. اگرچه آژانس بین المللی انرژی اتمی همچنان به عنوان اقتدار نظارتی باقی مانده است ، اما عدم موفقیت قدرت های جهانی در ارائه مشوق های پایدار و احترام به تعهدات قبلی (مانند تسکین تحریم ها) باعث شده است که بسیاری از کشورها از جمله ایران این رژیم را ناکارآمد و ناعادلانه درک کنند.
بر اساس داده های فعلی و روند بحث و گفتگو ، سه سناریوی گسترده برای آینده مذاکرات را می توان پیش بینی کرد:
الف) توافق موقت: در این سناریو ، دو طرف در ازای انتشار بخشی از دارایی های مسدود شده ایران یا کاهش تحریم های خاص ، در مورد تعلیق محدود فعالیت های هسته ای توافق دارند. این مدل شبیه به برنامه مشترک عمل 2013 است و می تواند تنش ها را کاهش دهد بدون اینکه اساساً اختلافات را حل کند. مزیت چنین توافق نامه جلوگیری از تشدید بحران است. ضعف آن در شکنندگی و احتمال نقض سریع هر دو طرف نهفته است.
ب) ادامه وضع موجود: در این مسیر ، مذاکرات بدون نتایج ملموس ادامه می یابد ، اما هیچ یک از طرفین به طور کامل از جدول مذاکره خارج نمی شوند. تنش ها مدیریت می شوند ، اما ساختار تحریم ها و فعالیت های هسته ای در سطح فعلی آنها باقی مانده است. مزیت این سناریو حفظ کنترل بحران کوتاه مدت است. با این حال ، ضعف آن فرسایش اعتماد ، تضعیف نهادهای بین المللی و افزایش خطر طولانی مدت است.
ج) عدم مذاکره و بحران جدید: طرفین نتیجه می گیرند که مذاکره دیگر مؤثر نیست و ایران برنامه هسته ای خود را تسریع می کند. این سناریو احتمال پاسخ نظامی از اسرائیل یا تشدید تحریم های بین المللی را افزایش می دهد. در این سناریو ، ایالات متحده ممکن است نتیجه بگیرد که ایران به دنبال مذاکره نیست بلکه وقت تلف می کند ، به طور بالقوه ایالات متحده را به سمت مجبور کردن به زور برای حل بحران سوق می دهد. مزیت چنین وضعیتی شفاف سازی مواضع استراتژیک هر طرف است. ضعف آن افزایش شدید خطر جنگ ، تشدید بحران های منطقه ای و تهدیدی برای وجود ایران است.
فراتر از یک گفتگوی دو جانبه ، مذاکرات اخیر بین ایران و ایالات متحده نشان دهنده وضعیت مهم نظم بین المللی پس از جنگ سرد است-نظمی که با چند جانبه ضعیف ، تجدید حیات در رقابت قدرت بزرگ و بحران مشروعیت برای نهادهای بین المللی روبرو است. در چنین شرایطی ، دیپلماسی هسته ای ایران باید نه تنها به عنوان یک بحران امنیتی بلکه به عنوان سمبل درهم تنیده دیپلماسی ، ژئوپلیتیک ، فناوری و معنی در سیاست جهانی درک شود. از منظر دیپلماسی حرفه ای ، این مذاکرات فرصتی برای تجدید نظر در مفهوم “امنیت مشترک” و تعریف مجدد نقش قدرت های میانی در شکل دادن به ترتیبات منطقه ای است. اگرچه دستیابی به توافق نهایی در کوتاه مدت مملو از پیچیدگی ها است ، حفظ این مسیر مذاکره ، حتی با حداقل دستاوردهای ، می تواند از انفجار زودرس بحران جلوگیری کند و شاید زمینه را برای بحث های عمیق تر در نظم آینده فراهم کند. بنابراین ، هرگونه مذاکره طولانی یا هرگونه توافق موقت ، از واقعیت های دنیای امروز و شرایط جدید منطقه چشم پوشی می کند و نه تنها در حل مشکلات ناکام می ماند بلکه باعث افزایش بحران های داخلی و خارجی ایران نیز می شود.