درجه های جمع آوری گرد و غبار: مبارزات غیب افغانستان
در افغانستان ، میزان سوادآموزی همیشه در مقایسه با سایر کشورها پایین بوده است ، اما یک بار نمادی از امید بود – نوید آینده ای روشن. خانواده ها همه چیز را فدا کردند تا فرزندانشان بتوانند زندگی کنند و زندگی خود را که نمی توانستند مطالعه کنند. اما امروز ، این رویا احساس شکستگی می کند.
.jpg)
در افغانستان ، میزان سواد همیشه در مقایسه با سایر کشورها کم بوده است ، اما یک بار نمادی از امید بود – نوید آینده ای روشن. خانواده ها همه چیز را فدا کردند تا فرزندانشان بتوانند زندگی کنند و زندگی خود را که نمی توانستند مطالعه کنند. اما امروز ، این رویا احساس شکستگی می کند. در سراسر کشور ، نه تنها زنان بلکه مردان نیز در تلاش برای زنده ماندن هستند. معلمان ، مهندسین ، فارغ التحصیلان دانشگاه و حتی کسانی که دارای مدرک MD و BDS هستند ، اکنون مجبور به کار در مغازه ها ، فشار دادن چرخ دستی در خیابان ها یا فروش سبزیجات فقط برای رسیدن به اهداف هستند.
درجه هایی که آنها با سوزاندن روغن نیمه شب به دست آوردند ، اکنون گرد و غبار را در خانه جمع می کنند ، در حالی که آنها برای تغذیه خانواده های خود تلاش می کنند. اینها فقط داستانهای بیکاری نیستند. آنها داستانهای پتانسیل از دست رفته ، رویاهای شکسته و نسلی هستند که در حالت بقا گیر کرده اند.
عید نزدیک می شود و مانند همه افراد دیگر ، ما از بازار بازدید کردیم. در حالی که وارد یک مغازه شدیم ، در ابتدا خالی به نظر می رسید ، اما بعد متوجه شدیم مردی که با سرش نشسته است. وقتی پله های ما را شنید ، او به آرامی سر خود را بلند کرد – و مشخص بود که او در وضعیت خوبی نبود. دوست خواهرم قیمت پیراهن را پرسید. او به نقل از قیمت بالایی ، همانطور که معمولاً مغازه داران انجام می دهند. دختر پاسخ داد: “چرا دروغ می گویید؟
همچنین بخوانید: دولت KP بیش از 5.5 میلیارد روپیه برای مدرن سازی پلیس برای تلاش های ضد تروریسم اختصاص می دهد
این مرد پاسخ داد: “من انرژی دروغ گفتن ندارم و تجربه دروغگویی را ندارم.
این کلمات به سختی ضربه می زنند. دیدن چنین افراد بسیار ماهر در مکانهایی که متعلق به آنها نیستند ، دلهره آور بود. نه این که کار در یک مغازه از ارزش کمتری برخوردار است ، بلکه کسانی که سالها از زندگی خود را در آموزش و پرورش سرمایه گذاری کرده اند ، شایسته فرصت کار در زمینه های منتخب خود هستند.
او تنها کسی نیست که برای رسیدن به اهداف خود می جنگد. صدها و هزاران نفر از افراد واجد شرایط با همان مبارزات روبرو هستند که در پشت درهای بسته پنهان شده اند.
این بحران فقط روی آنها تأثیر نمی گذارد بلکه بر نسل بعدی تأثیر می گذارد. جوانان می بینند که بزرگان تحصیل کرده خود در حال تلاش هستند و شروع به زیر سوال بردن ارزش آموزش می کنند. همانطور که اکنون بسیاری می گویند ، “بقا به پول و شغل نیاز دارد ، نه پشته های درجه.” به همین دلیل ، آنها زودتر کار می کنند – چرخ دستی یا فروش کالا در کنار جاده. آنها فکر می کنند ، “اگر این آینده ما است ، چرا امروز شروع نمی شود؟”
کسی نیست که از آنها سؤال کند که چه احساسی دارند. آنها در سکوت رنج می برند و فقط خدا می داند که این رنج چه مدت دوام خواهد داشت. به نظر می رسد هیچ پایان چشمگیری وجود ندارد.
در مواقع سختی های ذهنی و مالی ، حمایت از خانواده بسیار مهم است. با این حال ، به نظر می رسد کمبود پشتیبانی در هر شکل وجود دارد – در غیر این صورت ، درد این احساس غیرقابل تحمل را احساس نمی کند. در افغانستان ، شکاف ارتباطی بزرگی بین اعضای خانواده وجود دارد و این بدترین عواقب را دارد. همه ما می دانیم که خوشبختی در هنگام اشتراک افزایش می یابد ، در حالی که غم و اندوه بار آن را کاهش می دهد. اما چه اتفاقی می افتد که مردم نه خوشبختی خود را به اشتراک می گذارند و نه مبارزاتشان؟ یک فرد مجرد در لایه های رنج درگیر می شود و هیچ کس به آن مراجعه نمی کند.
در پایان ، من نمی توانم به کسی متوسل شوم. اما من این را خواهم گفت:
خواهران عزیز و برادران ، لطفا امید خود را از دست ندهید! صبور باشید. انعطاف پذیر باشید. می توان یک گل را جمع کرد ، اما نمی توان جلوی ورود بهار را گرفت.