روزی روزگاری، در جزیرهای دورافتاده در دریای کارائیب، دختری به نام آنتویت زندگی میکرد. او دختری بود با چشمانی عمیق و روحی سرشار از رؤیاهای دور و دراز. آنتویت در خانهای بزرگ و قدیمی زندگی میکرد که با درختان بلند و سبز احاطه شده بود. این خانه، میراث خانوادگی او بود، اما به جای آرامش، خاطراتی تلخ و سایههایی از گذشته را در خود جای داده بود.
آنتویت، مانند شخصیت آنتونت کاسمبی در رمان “دریای سارگاسوی وسیع” اثر ژان ریس، در جستجوی هویت خود بود. او میان دو فرهنگ گیر کرده بود: فرهنگ بومی جزیره و فرهنگ اروپایی که از سوی پدرش به او تحمیل شده بود. این تضاد فرهنگی، او را درگیر بحرانی عمیق کرده بود که هر روز بیشتر او را از خودش دور میکرد.
ژان ریس در رمان خود، با استفاده از تکنیکهای روایی مدرن و جریان سیال ذهن، به بررسی مسائل هویت، استعمار و جنسیت پرداخته است. او با بازنویسی داستان “جین ایر” از شارلوت برونته، صدایی به شخصیت آنتونت کاسمبی بخشید که در رمان اصلی ناشنیده مانده بود. این رویکرد، نه تنها به داستان عمق بیشتری بخشید، بلکه به مسائل اجتماعی و فرهنگی زمان خود نیز پرداخت.
در داستان ما، آنتویت نیز با چالشهای مشابهی روبرو است. او در تلاش است تا هویت خود را در جهانی پر از تضاد و نابرابری بیابد. م