خاورمیانه در حال ورود به عصر استراتژیک جدیدی است. ساختارهای آشنا در حال فروپاشی هستند و بازیگران منطقهای در جستجوی نفوذ، ثبات و اهرمها در حال تغییر موقعیت هستند. هیچ کشوری بیش از عربستان سعودی که برنامه ملی آن، چشم انداز سعودی 2030، با هدف تبدیل پادشاهی به یک نیروگاه اقتصادی مدرن و یک بازیگر منطقه ای قاطعانه، این تحول را تجسم نمی کند. در زمان ولیعهد محمد بن سلمان، ریاض به دنبال تغییر موضع از حالت وابستگی و واکنش به ابتکار، تنوع و رهبری است.
مدرنیزاسیون عربستان سعودی به اقتصاد یا جامعه آن محدود نمی شود. آن را به سیاست خارجی خود گسترش می دهد. پادشاهی در حال کاهش اتکا به یک حامی خارجی واحد، گسترش مجموعه استراتژیک خود و تنظیم مجدد نقش منطقه ای خود در قبال ایران، کشورهای خلیج فارس و ایالات متحده است. در این چشمانداز در حال تحول، مسئله عادیسازی با اسرائیل از قلمرو تابو به قلمرو امکان و شاید حتی اجتنابناپذیر منتقل شده است، مشروط بر اینکه زمانبندی و قیمت سیاسی با منافع عربستان همسو شود.
موضع عربستان روشن است. ریاض علناً عادی سازی روابط با اسرائیل را تنها در دو شرط بررسی خواهد کرد: پیشرفت معنادار در موضوع فلسطین که اعتبار سیاسی در حوزه های عربی و اسلامی اعطا می کند و یک چارچوب امنیتی طولانی مدت با واشنگتن که پادشاهی را در رقابت با ایران تقویت می کند.
بنابراین سوال این نیست که آیا عادی سازی اتفاق می افتد یا خیر، بلکه این است که چه زمانی و با چه شرایطی.
همکاری دفاعی عمیق پادشاهی با پاکستان، یک کشور مسلمان بزرگ با قابلیت هسته ای، منعکس کننده این لحظه استراتژیک است. اگرچه این یک اتحاد رسمی نیست و یک چتر هسته ای متقابل را تشکیل نمی دهد، اما این توافق نشان می دهد که عربستان سعودی قصد دارد معماری دفاعی خود را گسترش دهد و کانال های موازی بازدارندگی ایجاد کند. این اقدام همچنین بر آرزوی پادشاهی برای شکل دادن به محیط منطقه ای به جای محدود ماندن تنها در ضمانت های امنیتی آمریکا تاکید می کند.
برای اسرائیل، این تغییر یک گشایش تاریخی و یک آزمون استراتژیک واقعی است. از جنبه مثبت، عادیسازی با عربستان سعودی میتواند ائتلاف منطقهای گستردهای را که شامل ایران است، تقویت کند، مشروعیت دیپلماتیک اسرائیل را تقویت کند و قفل همکاریهای اقتصادی گسترده را باز کند. کریدورهای تجاری که خلیج، دریای مدیترانه و اروپا را به هم وصل می کند و همچنین همکاری در زمینه انرژی، آب، سایبری، گردشگری و فناوری پیشرفته، نقشه منطقه را تغییر می دهد. علاوه بر این، عربستان سعودی تنها بازیگر عربی است که میتواند به چارچوب سیاسی آینده در مورد فلسطینیها مشروعیت بخشد، در صورت ظهور چنین چارچوبی.
با این حال، خطرات به همان اندازه روشن هستند. اگر عربستان سعودی بدون احتساب اسرائیل، همکاری دفاعی را در سراسر جهان اسلام تعمیق بخشد، اورشلیم ممکن است خود را در برههای حساس منزوی کند و بدون آن شاهد شکلگیری معماری جدید منطقهای باشد. روابط دفاعی عربستان و پاکستان، حتی بدون پیامدهای هستهای، مستلزم توجه دقیق اسرائیل است، زیرا نشاندهنده تغییر تدریجی به سمت ساختارهای امنیتی چند منبعی است که در آن اسرائیل نفوذ محدودی دارد مگر اینکه بهموقع و قاطعانه اقدام کند.
بنابراین اسرائیل باید سیاست نظارت را کنار بگذارد و سیاست ابتکاری اتخاذ کند. پنجره استراتژیک برای مدت طولانی باز نخواهد ماند. اسرائیل باید از نزدیک با واشنگتن هماهنگ شود، با ریاض به طور مستقیم و اساسی تعامل داشته باشد و یک چارچوب سیاسی و اقتصادی واقع بینانه ارائه دهد که به جای رقابت، همکاری را ممکن می سازد. اگر اسرائیل اکنون وارد عمل شود، می تواند ظهور عربستان سعودی را به یک دارایی استراتژیک و نقطه عطفی در ثبات منطقه تبدیل کند. اگر تردید کند، خاورمیانه بدون آن ممکن است دوباره متحد شود.
عربستان سعودی قبلاً چرخ نظم منطقه ای نوظهور را در دست گرفته است. سوال این است که آیا اسرائیل روی صندلی جلو، صندلی عقب یا به طور کلی بیرون از وسیله نقلیه بنشیند؟ در خاورمیانه، کسانی که واقعیت را شکل نمی دهند، در نهایت توسط آن شکل می گیرند.
