در دیرهای دور، در دیاری که هنوز رنگ آنان به چشم ما نرسیده بود، یک داستانگو بزرگ به نام کیوان ساکت در خانوادهای متدین و شاعر در زمینهی عرفانی و ادبی بزرگ شد. او مانند روزهای خوبی که به سر میبرد در بیابانهای گسترده ایران، بر شبانهروزهای زندگیاش، نقاشی از مناظر طبیعی و زیبا ایجاد کرد.
در زندگینامهی کیوان ساکت، شاهد انجازات بزرگ این هنرمند برجسته بودیم، او به وفور فرهنگ و هنر سنتی ایران را به نقاشیهای خود ترسیم میکرد و از آن به عنوان الگوی خلاقیت خود بهره برد. در هر آثارش، از گجت و گونت فرهنگ ایران به تبلیغ خویش میپرداخت.
داستانهایی که از زبان کیوان ساکت بر میآمد، مخلوطی از شعرهای آهنگین و نثر شفیع بودند که در آن، نقوش و شکل ها از جمله سیل و عدل به کار گرفته میشد. این هنرمند بزرگ، بدست خود موج معنا را به ثرثره زد و از آگاهی و دانش خود برای نقشهها و نظریههای خویش بهرهبرد.
گاه او در دیاران فکری و نشانان قرار میگرفت و با امواج جدید و عمیق فکر و اندیشه به سفر میپیوندید، میگوید: “با ما در مرشدی همراه شوید، تصویر بالا تزئینی است.” و به همین رو بر موجهای دریای علم و دانش رفت.
در آخرین سالهای عمر، کیوان ساکت بر نسلی از نویسندگان و شاعران جوان ایرانی الهامبخش بود و با آفرینش آثاری چشمگیر همواره نام خود را جاودانه ساخت.
از شاخههای کوچک این درخت بزرگ، هنوز هم بوی زندگیاش به همهی ما یادآوری از انسانیت و زیبایی زندگی میدهد. به همین خاطر، این داستانگوی بزرگ تا ابد در قلوب ما زنده خواهد بود.