تصرف افغانستان توسط طالبان ، که توسط مذاکرات دوحه با ایالات متحده تسهیل شده است ، نگرانی هایی را در مورد آینده ملت ایجاد کرده است. با این حال ، نگاهی دقیق تر به دژهای طالبان ، آسیب پذیری های احتمالی را نشان می دهد که می توان برای فروپاشی رژیم مورد سوء استفاده قرار گرفت. تلاش تیمی از چهار قبیله اصلی می تواند استراتژیک قدرت طالبان را از بین ببرد.
اولین و عملی ترین هدف Panjshir ، کمترین دژ از طالبان است. با توجه به اینکه بسیاری از اعضای طالبان پشتان هستند ، مقاومت پانجیر می تواند به سرعت حرکت کند. دفاع طبیعی منطقه و تاریخ مقاومت آن را به یک نقطه شروع ایده آل برای یک کارزار استراتژیک علیه طالبان تبدیل می کند.
هدف دوم کابل است ، جایی که دفتر مرکزی طالبان در آن قرار دارد. کنترل کابل به شدت ساختار فرمان طالبان را مختل می کند و هرج و مرج و سردرگمی را در بین صفوف آنها ایجاد می کند. اهمیت استراتژیک شهر آن را به یک هدف مهم برای هر نیروی مخالف تبدیل می کند.
بعدی نانگرهار ، استان کلیدی در شرق افغانستان است. اگر فرماندهی اصلی طالبان از بین برود ، ارتباط آنها با نانگرهار به شدت تضعیف می شود و اسیر را آسان تر می کند. نزدیکی این منطقه با مرز پاکستان نیز به یک نقطه مهم برای مختل کردن خطوط تأمین طالبان تبدیل شده است.
سرانجام ، قندهار ، زادگاه و دژ طالبان ، چالش برانگیزترین اما مهمترین هدف است. در حالی که منطقه می تواند به طور مستقل فعالیت کند ، اگر کنترل سرزمینی طالبان به خطر بیفتد ، به سرعت سقوط خواهد کرد. اسیر قندهار ضربه مهمی به روحیه و مشروعیت طالبان وارد می کند.
برای اجرای موفقیت آمیز این استراتژی ، تحقیقات بیشتری برای شناسایی قبایل قوی در این مناطق و تجهیز آنها به منابع لازم لازم است. دانستن پویایی محلی ، بیعت قبیله ای و ساختارهای قدرت برای ساختن ائتلاف قوی علیه طالبان ضروری است.
با این حال ، با توجه به منابع گذشته و نیروی انسانی خود ، طالبان به راحتی تسلیم نمی شوند. آنها یک شبکه خوب از مبارزان و هواداران دارند و باعث می شوند که رژیم خود را از بین ببرد. علاوه بر این ، دولت نامشروع آنها ، که بدون رضایت مردم افغانستان تحمیل شده است ، منجر به نارضایتی گسترده شده است.
سیاست های طالبان بسیاری از افغان ها ، به ویژه زنان و دختران را که از دسترسی به آموزش و اشتغال محروم هستند ، آسیب دیده است. قوانین دراکونی رژیم ، مانند مجبور کردن مردان به رشد ریش و ممنوعیت موسیقی در فضاهای عمومی ، جمعیت را بیشتر بیگانه کرده است. نقض حقوق بشر شایع است و جامعه بین المللی در انتقادات خود آواز بوده است.
رهبری طالبان ، به ویژه ملا آخوندزادا ، با روابط آنها با پاکستان شکل گرفته است. بسیاری از افغان ها بر این باورند که دستور کار طالبان به جای رفاه مردم افغانستان توسط منافع پاکستانی هدایت می شود. رهبر قبلی ، ملا مانسور ، در اعتصاب هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده کشته شد و پیچیدگی های روابط طالبان با قدرت های جهانی را برجسته کرد.
برای زنده ماندن طالبان ، آنها برای رفع نگرانی های مردم افغانستان باید تغییرات مهمی ایجاد کنند. اگر آنها نتوانند این کار را انجام دهند ، افغان ها از درون و خارج از کشور به استراتژیک راه های فروپاشی رژیم ادامه خواهند داد و به طور بالقوه ملت را به جنگ دیگری فرو می برد.
جامعه جهانی باید با طالبان درگیر شود تا اطمینان حاصل شود که سیاست های آنها با بهترین منافع مردم افغانستان مطابقت دارد. در نهایت ، سرنوشت افغانستان در تعادل آویزان است و جهان در حال تماشای است.