اتحادیه اروپا با یک انتخاب وجودی روبرو است: تسلیم ناسیونالیسم اقتصادی یا ایجاد نظم جدید فراتر از اقیانوس اطلس.

اتحادیه اروپا با بیرون آمدن از سایه همه گیر Covid-19 ، در تلاش خود برای آینده ای واقعاً فدرال شکست خورد. علیرغم موفقیت غیرقابل انکار وام های مشترک در تقویت “مقاومت” قاره ای و “بهبود” ، وعده “جهش همیلتون” به سمت ادغام بیشتر برآورده نشده است. به طور همزمان ، یک موضوع مشترک از تکه تکه شدن ، شروع به آشکار کردن وحدت ملی که یک بار توسط ویروس در بین 27 کشور عضو ایجاد شده بود ، باعث پیچیده شدن حاکمیت داخلی و جلوگیری از تصویب بودجه برای اقدامات عمومی شد.
با این حال ، فوران پی در پی سه درگیری بین المللی – در اوکراین ، غزه و ایران – به طور متناقض انگیزه ای برای وحدت در بین 27 فراهم کرده است ، حتی اگر آنها مستقیماً در این درگیری های نظامی شرکت نکنند. این درگیری ها سؤال مهم جنگ و صلح را به دستور کار هر کشور اروپایی سوق داده است و شروع به تغییر افکار عمومی ، حتی در کشورهایی با احساسات ناسیونالیستی یا منطقه ای ، به سمت استدلال قانع کننده برای جمع آوری هزینه های امنیتی می کند.
این توافق نامه در اجلاس سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (NATO) در لاهه در 25 ژوئن به دست آمد ، و هدف از هزینه های یکنواخت هزینه نظامی پنج درصد از تولید ناخالص داخلی برای 23 کشور عضو اتحادیه اروپا را تعیین کرد ، می تواند یک لحظه مهم باشد. این تعهد ممکن است باعث همگرایی اقتصادهای ملی شود که معیارهای بیش از 30 ساله ماستریخت برای حفظ آن تلاش کرده است.
با این حال ، اجرای این توافق نامه با تهدیدهای قابل توجهی در چندین کشور روبرو است. این تهدیدها ناشی از تقاطع یا حتی همجوشی روایت های اجتماعی ، ضد آمریکایی و بالقوه ناسیونالیستی است. در سال 2025 ، به نظر می رسد که “پوپولیسم چپ” که توسط Chantal Moufhe تئوریزه شده است ، در حال تصویب یک ایدئولوژیک جدید و کامپوزیت است. این عناصر از “ضد امپریالیسم” دهه 1960 و 1970 ، همراه با یک پسیفیسم ضد هسته ای که کمتر به سنت های فلسفی ژان ژورز ، Erhard Eppler ، یا هانس جوناس نسبت به تفسیرهای اکولوژیکی ساده ، که اغلب به طور نامحسوس توسط عرفان تشویق می شود ، می گیرد.
رانندگان پشت این پیکربندی گفتمان پوپولیستی ، مشهود در احزاب سنتی سوسیال دموکراتیک در آلمان ، بلژیک یا اسپانیا ، و همچنین در بین جناح های چپ چپ ، شامل شیطنت دولت آمریکایی می شوند-بعضی اوقات که به طرف های سیاسی اسرائیل گسترش می یابد و جدایی مصنوعی “مدنی” یا “اجتماعی” امنیت “امنیت” از امنیت “نظامی”. این روایت این مفهوم را قهرمان می کند که آینده الگوی اجتماعی اروپا به فاصله گرفتن خود از ایالات متحده یا حتی قطع روابط اقتصادی و نظامی کاملاً وابسته است.
این اصلاح مجدد گفتمان پوپولیستی ، که عمدتاً توسط چپ در اروپا بیان شده است ، اساساً مبتنی بر یک سوء رفتار ژئوپلیتیکی و تاریخی است. صرف نظر از انگیزه های آنها از نظر سیاست داخلی یا استراتژی جهانی ، اقدامات رئیس جمهور دونالد ترامپ در مورد دفاع و تعرفه ها از زمان انتخاب مجدد وی نشان دهنده نوعی درمان شوک برای اتحادیه اروپا و یک آزمایش مهم از ظرفیت 27 کشور عضو آن برای اقدام جمعی است.
حرکات سیاسی اخیر آمریکا حداقل دو بعد همپوشانی دارد. مورد اول یک دعوت بی پرده ، واضح تر از هر نقطه از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است ، تا اروپا بتواند به هزینه های اتحاد نظامی که برای آن در مقابل تهدیدها در قلمرو خود و در مجاورت فوری آن جایگزین قابل توجهی بیشتر می کند ، کمک کند.
جنبه دوم ، که غالباً در مطبوعات بین المللی با زبان بلیکوز به عنوان “جنگ تجاری” به تصویر کشیده می شود ، به عنوان یک یادآوری نازک محجبه عمل می کند که مکمل اقتصادی بین قاره قدیمی و ایالات متحده یک پدیده ذاتی نیست. در عوض ، این یک نتیجه از انتخاب عمدی است. به مدت 80 سال ، این مکمل عمدتاً محصولی از برنامه مارشال بوده است که از طریق آن دولت آمریکا بر بازسازی کشورهای ویران شده توسط جنگ جهانی دوم نظارت داشت.
این یک خطای جدی برای اروپا خواهد بود که این دو جنبه را جدا یا از هم جدا کند. همانطور که دولت آمریکا به طور واضح بیان کرده است ، کنترل – یعنی جابجایی – زنجیره تولید صنعتی که برای جنگ مدرن ضروری است ، یک عنصر اصلی بخش جدید بین المللی کار است که دونالد ترامپ در تلاش است تا تأسیس کند. در اروپا آشکار شده است که آینده یک مشارکت امنیتی بین اقیانوس اطلس فقط به بودجه های اروپایی بستگی ندارد. همچنین به تعریف اروپا از یک سیاست تهیه نظامی متکی است که می تواند دستیابی به تجهیزات آمریکایی را حفظ کند. در حالی که قربانی کردن پایگاه صنعتی و فن آوری دفاعی اروپا از این مسئله دور نیست ، 27 کشور عضو باید تشخیص دهند که چالش های همکاری نظامی فراتر از بیان کارمندان و سربازان یا اقتباس از چارچوب های قانونی ملی با درگیری های اروپایی در درگیری های مسلحانه ، که احتمالاً در اطراف دریای مدیترانه و همسایگی روسیه قرار دارند ، گسترش می یابد.
اشتباه دیگر این است که فرض کنیم اروپا که دارای جهت گیری آتلانتیک است ، می تواند به عنوان تنها چشم انداز تجاری میان مدت خود ، یک سری اقدامات تلافی جویانه را در پاسخ به تعرفه های گمرکی تهاجمی تحمیل شده توسط ایالات متحده انجام دهد. فراتر از تعرفه های متقابل ، قصاص که حاکی از تغییر جهت گیری روابط اقتصادی ممتاز با چین است ، احتمالاً در سراسر اقیانوس اطلس به عنوان تحریک نهایی درک می شود.
در سال 2025 ، در مواجهه با اختلال عمیق دونالد ترامپ در قدرت و توازن اقتصادی قبلی ، اتحادیه اروپا دارای فضای محدودی برای مانور و در عین حال منابع قابل توجهی است.
باریک بودن این حاشیه ناشی از دو خطای ساخته شده در زمینه های بین المللی از قبل دور است. یکی از مخالفت های فرانسه ، در اوایل دهه 50 ، با تأسیس یک جامعه دفاعی اروپایی مرتبط با ناتو – مخالفتی که از نیروهای کمونیستی و گالیست سرچشمه گرفته بود ، هر دو اکنون تا حد زیادی کمرنگ شدند. مورد دیگر توجه ناچیز به استثنای قابل توجه François Mitterrand به پیشنهادات میخائیل گورباچف در دهه 1980 برای تجدید نظر در معماری روابط بین الملل از دیدگاه پان اروپایی بود. در حالی که اتحاد جماهیر شوروی به وضوح قصد داشت اروپا را با ترویج مفهوم “خانه مشترک” از ایالات متحده جدا کند ، این هدف از شکل دادن به چشم انداز در حال ظهور پس از کمونیستی از سال 1991 به بعد ، درهای عادی سازی روابط بین اتحادیه اروپا و یک روسیه مستقل را باز کرد. با این حال ، این عادی سازی به نقطه ادغام روسیه در یک سازمان اروپایی مبتنی بر مدل “محافل متمرکز” که توسط ژاک دلورس تئوریزه شده است ، نرسید تا سطوح مختلف ارتباط را مجاز کند. از آنجا که اتحادیه اروپا در حال گسترش سریع جغرافیایی به شرق بود ، چنین عادی سازی در درجه اول به عنوان تسهیل مبادلات اقتصادی ، به ویژه مورد علاقه آلمان ، آشکار می شود.
در نتیجه ، ترکیبی از ظرفیت نظامی کافی خودمختار و شک و تردیدهای طولانی در مورد اهداف روسیه در مورد کشورهای بالتیک و بالکان منجر به یک رابطه دشوار و مبهم اتحادیه اروپا و ایالات متحده می شود. این امر به همان اندازه با تعهد مشترک به ارزشهای لیبرال که از انقلابهای فرانسوی و آمریکایی در اواخر قرن 18 به ارث رسیده است ، با درجه ای از عمل گرایی تمایلی تعریف می شود.
به طور واضح ، اروپا با جایگزین آشکار روبرو است: یا به طرز عجیبی به یک کشور هرج و مرج منجر به ناسیونالیسم اقتصادی گریز از مرکز می شود ، که در حال حاضر باعث ایجاد نهادهای سیاسی آن می شود ، یا با ایالات متحده در بنیاد اقتصادی یک نظم جدید اقیانوس اطلس مذاکره می کند. با توجه به اینکه سناریوی درگیری دائمی ، حتی تجاری ، برای همه بازیگران ناپایدار است ، مذاکره در واقع مرحله واجب هرگونه اختلاف است.
مرحله مذاکره بین ایالات متحده و اروپا ممکن است از کاوش در کثرت گرایی در حزب جمهوریخواه آمریکا و مباحث داخلی آن در مورد گزینه های موجود در ایالات متحده در انجام روابط اقتصادی بین المللی بهره مند شود. الون مسک ، به نوبه خود ، قبلاً امید خود را برای ایجاد منطقه تجارت آزاد بین ایالات متحده و اروپا به مخاطبان ایتالیایی ابراز کرده است.
موضع اخیر اورسولا فون در لین نیز نشانه مثبتی را ارائه می دهد. به نمایندگی از کمیسیون ، در اوایل ماه آوریل ، وی به اعلامیه آمریکایی در مورد تعلیق 90 روزه وظایف گمرک جدید با تعلیق متقابل در همان مدت زمان برای اقدامات پیش بینی شده در سطح 27 کشور عضو پاسخ داد.
با این حال ، راه اندازی مجدد مذاکرات ، الگوبرداری از مشارکت تجارت و سرمایه گذاری فراتر از اقیانوس اطلس (TTIP) ، بین اتحادیه اروپا و ایالات متحده هنوز در دستور کار قرار نگرفته است. در حالی که عدم موفقیت TTIP اصلی نباید به عنوان یک عامل بازدارنده باشد ، اهداف اصلی آن – شریک ، تجارت و سرمایه گذاری – امروزه برای هر دو طرف بسیار مهم است. علاوه بر این ، برنامه جهانی فعلی ، گسترش دامنه پروژه TTIP 2017 را برای شامل موضوعات فناوری ، تولید نظامی و همچنین برابری پولی و امنیت انرژی تشویق می کند.
چنین مذاکرات هر دو شریک را ملزم می کند با خودداری از تداخل در سیاست های داخلی یکدیگر ، از تعهد مشترک خود به آزادی حمایت کنند. با این حال ، اگر اتحادیه اروپا به طور همزمان و به سرعت توصیه های گزارش های Draghi و Letta را اجرا کند ، این مذاکرات تسهیل می شود ، که این قاره قدیمی را ترغیب می کند تا سرانجام سالها پس از پیمان روم و قانون واحد ، بازار جامعه اروپا را متحد کند. چنین عملی با از بین بردن موانع بین ایالتی باقیمانده برای تجارت در اروپا و جایگزینی یک فرهنگ بوروکراتیک کنترل با شیوه های نظارتی ، شباهت های بین دو بازار قاره را افزایش می دهد.
برای هیچ یک از طرفین نمی توانند مذاکره در مورد TTIP جدید یک همکاری انحصاری در دنیای فزاینده ای چند قطبی نشان دهند. برای اروپا ، در مورد ایالات متحده ، چالش های تجارت بین المللی دوره های درگیری و ارتباط با سایر نقاط جهان را پیش بینی می کند.
با این وجود ، یک TTIP جدید باعث ایجاد عقلانیت طولانی مدت از روابط اقتصادی بین المللی می شود. اگر گزینه تجارت آزاد بین ملل صرفاً تحت نظارت سازمان تجارت جهانی دیگر مورد حمایت جمعیت و نمایندگان منتخب آنها قرار نگیرد ، پس مذاکره اقتصادی بین سازمان های سیاسی منطقه ای عامل ثبات است. این یک جایگزین جزئی برای هرج و مرج ناشی از گسترش توافق نامه های بین ایالتی دو طرفه ارائه می دهد. به دلیل اندازه یا قانون اساسی فدرال ، ایالات متحده ، چین ، روسیه ، امارات متحده عربی و برزیل ذاتاً در بین این بازیکنان منطقه ای قرار دارند. اروپا با تثبیت نهادهای خود و تقویت بازار مشترک خود ، همچنین می تواند به این مرحله از سازمان برسد و از این طریق اتحاد فراتر از اقیانوس اطلس را احیا کند.